کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاد سپردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یاد سپردن
دیکشنری فارسی به عربی
استظهر
-
واژههای مشابه
-
یاد-وِب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← یادگیری وِببنیاد
-
نیک یاد
لغتنامه دهخدا
نیک یاد. (ص مرکب ) خوش حافظه . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) ذکر خیر. (یادداشت مؤلف ).
-
یاد آمدن
لغتنامه دهخدا
یاد آمدن . [ م َ دَ] (مص مرکب ) بازدانستن چیزی که فراموش شده باشد. (از آنندراج ). به خاطر آمدن . به ذهن خطور کردن . به حافظه گذشتن . به خاطر گذشتن . متذکر شدن . فراموش شده ای را متذکر شدن . در ذکر آمدن . بر خاطر گذشتن . مقابل از یاد رفتن : عبداﷲبن عت...
-
یاد دادن
لغتنامه دهخدا
یاد دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) آموختن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) آموزانیدن . تلقین . (زوزنی ). تعلیم دادن : مگر او دهد یادمان بندگی نماید بزرگی و دارندگی . فردوسی .تازی و پارسی و یونانی یاد دادش مغ دبستانی . نظامی .یا جواب من بگو یا داد ده یا مرا ...
-
یاد کردن
لغتنامه دهخدا
یاد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاطر آوردن . به یاد آوردن : یاد کن زیرت اندرون تن شوی تو بر او خوار خوابنیده ستان . رودکی .بنجشک چگونه لرزد از باران چون یادکنم ترا چنان لرزم . ابوالعباس .چو جان رهی پند او کرد یاددلم گشت از پند او رام و شاد. فردوس...
-
زشت یاد
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) گفتار بد دربارة کسی ، غیبت .
-
یاد آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) به خاطر آمدن .
-
یاد آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص م .) به خاطر آوردن ، متذکر کردن .
-
یاد دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) آموختن ، آموزاندن .
-
یاد کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - یادآوری کردن ، به خاطر آوردن . 2 - (عا.) به دیدار کسی رفتن .
-
یاد گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گ ِ ر ِ تَ) (مص م .) 1 - آموختن ، 2 - حفظ کردن ، از بر کردن .
-
زشت یاد
لغتنامه دهخدا
زشت یاد. [ زِ ] (اِ مرکب ) غیبت بود به بدی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107).بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. (برهان ). بمعنی یاد کردن به بدی و زشتی که به تازی غیبت گویند. (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رش...
-
زشت یاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹دُشتیاد› [قدیمی] zeštyād ۱. بدگویی پشت سر کسی.۲. (اسم) سخن زشتی که دربارۀ کسی گفته میشود؛ غیبت: ◻︎ به تو بازگردد غم عاشقی / نگارا مکن اینهمه زشتیاد (رودکی: ۵۲۲).