کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گی ارم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گی ارم
لغتنامه دهخدا
گی ارم . [ اِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان . واقع در 29هزارگزی خاور مینودشت . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔآن 135 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات ، لبنیات و ابریشم و شغل اهال...
-
واژههای مشابه
-
گیْ
لهجه و گویش گنابادی
gi در گویش گنابادی یعنی بگیر
-
گى
لهجه و گویش بختیاری
gi گُه، مدفوع انسان.
-
گِى
لهجه و گویش بختیاری
gey نوبت gey mona>:نوبت من است> .
-
گی ستاره
لغتنامه دهخدا
گی ستاره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حشره ای پرنده و خرد که بن آن برق دارد و چون به شب پرد همانند دو ستاره از دنباله ٔ آن روشن بدرخشد. (یادداشت به خطمؤلف ). کرم شبتاب . و نیز رجوع به کرم شبتاب شود.
-
گی گه
لغتنامه دهخدا
گی گه . [ گی گ ِ ] (اِخ ) نام خواهر اسکندر، دختر آمینتاس از شاهان مقدونی معاصر خشایارشا پادشاه هخامنشی بوده است . این زن همسر یک نفر پارسی به نام بوبارِس بوده است و از ازدواج با او پسری یافت که نام وی را نیز آمینتاس نهاد. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص...
-
خواجه گی
لغتنامه دهخدا
خواجه گی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. این دهکده کوهستانی با هوای معتدل است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است . شغل اهالی زراعت و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بیهوده گی
دیکشنری فارسی به عربی
عبث
-
ویژه گی
دیکشنری فارسی به عربی
عقدة
-
دلمرده،()گی
لهجه و گویش تهرانی
افسردگی
-
گى تِلّون
لهجه و گویش بختیاری
gi-tellun čosenak .
-
گى قُرماقَه
لهجه و گویش بختیاری
gi qormâqa 1. (لفظى) مدفوع قورباغه؛ 2. جُلبکهاى شناور در آبهاى کمعمق و راکد.
-
گى میلیچ
لهجه و گویش بختیاری
gi-milič فضله گنجشک. نیز čoqoli .
-
پنجهگی
لهجه و گویش تهرانی
ریاست پنجاه نفر