کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیو
فرهنگ نامها
(تلفظ: giv) (در اعلام) (در شاهنامه) یکی از پهلوانان داستانی ایرانی پسر گودرز ، داماد رستم و پدر بیژن است.
-
گیو
لغتنامه دهخدا
گیو. [ گ َ ] (نف ) به معنی گویا باشد که سخن کننده است . (برهان قاطع). ظاهراً این معنی را از کلمه ٔ گیومرت استخراج کرده اند و درست نیست . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || زبان را نیز گویند که به عربی لسان خوانند. (برهان قاطع). ظاهراً لهجه ای است در گو...
-
گیو
لغتنامه دهخدا
گیو. [ وْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش دستجرد قم شهرستان قم . واقع در یکهزارگزی خاور دستجرد. محلی کوهستانی و کنار رودخانه و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 1249 تن است . آب آن از قنات و 3 رشته چشمه و رودخانه ٔ جهرود تأمین میشود. محصول آن غلات و مخ...
-
گیو
لغتنامه دهخدا
گیو. [ وْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 131هزارگزی شمال باختری شوسف و سر راه مالرو عمومی شوسف . محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 500 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زرا...
-
گیو
لغتنامه دهخدا
گیو. [ وْ ] (اِخ ) یکی ازپهلوانان داستانی ایران و پسر گودرز و داماد رستم جهان پهلوان است و هموست که کیخسرو پسر سیاوش نوه ٔ کیکاوس و افراسیاب را بعد از هفت سال جستجو با مادرش فرنگیس از ترکستان به ایران آورد. (از برهان قاطع) (ازغیاث اللغات ). سرگذشت گی...
-
واژههای مشابه
-
گیْو
لهجه و گویش گنابادی
giw در گویش گنابادی یعنی بزرگ دیو ها ، مرجع تقلید و اطاعت پیروان مذهب گبری ، دیویسنا
-
عبداﷲ گیو
لغتنامه دهخدا
عبداﷲ گیو.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری چگنه بالا. ناحیه ای است کوهستانی ، معتدل . 168 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش ، غلات است . اهالی به کشاورزی و ...
-
باغ گیو
لغتنامه دهخدا
باغ گیو. (اِخ ) دهی است از دهستان ارزوئیه ٔ بخش بافت شهرستان سیرجان که در 88 هزارگزی جنوب بافت بر سر راه مالرو خبر به ده سرد واقع است و8 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
واژههای همآوا
-
گیْو
لهجه و گویش گنابادی
giw در گویش گنابادی یعنی بزرگ دیو ها ، مرجع تقلید و اطاعت پیروان مذهب گبری ، دیویسنا
-
جستوجو در متن
-
پرون
لغتنامه دهخدا
پرون . [ پ َرْ وَ ] (اِخ ) نام بیژن بن گیو باشد.
-
گیونه
لغتنامه دهخدا
گیونه . [ وْ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) این نام در تاریخ ایران باستان (ج 3 ص 2560) درآمده است و پدر گودرز (جوذر) بیستمین شاه سلسله ٔ اشکانی دانسته شده و آن چنانکه در ذیل شرح احوال گیو آوردیم ظاهراً صورتی از گیو (گئونی ) باید باشد. رجوع به گیو شود.
-
شیرویه
لغتنامه دهخدا
شیرویه . [ رو ی َ ] (اِخ ) نام یک پهلوان ایرانی که پسر بیژن و نوه ٔ گیو بود. (فرهنگ لغات ولف ) : نبیره ٔ سرافراز گیو دلیرجهانگیر شیرویه و اردشیر.فردوسی .