کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیل دیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گیل ملک
لغتنامه دهخدا
گیل ملک . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پل رود بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 6هزارگزی جنوب شوسه ٔ رودسر به شهسوار. محلی جلگه و هوای معتدل و مرطوب و سکنه ٔ آن 85 تن است . شغل اهالی گله داری است . (از فرهنگ جغرافیا...
-
گیلماه
فرهنگ نامها
(تلفظ: gilmāh) ماهروی طایفه گیل ؛ (به مجاز) زیبا رویی از مردم گیل .
-
گیلنوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: gil nuš) (گیل = گیلان ، قوم ساکن گیلان + نوش = عسل ، زندگی ، شیرین) (به مجاز) ویژگی آن که ویژگیهای (شیرینی و گوارایی) گیلان را دارد ؛ (به مجاز) آن که مظهر زندگی و جاودانی گیل (گیلان) است .
-
استوروآی گیل
لغتنامه دهخدا
استوروآی گیل . [ اَ ] (اِخ ) یکی از مواضع بالارستاق هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 123 بخش انگلیسی ).
-
چاه گیل
لغتنامه دهخدا
چاه گیل . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 108 هزارگزی شمال بندرعباس و 4 هزارگزی شمال راه شوسه کرمان به بندرعباس واقع شده و15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 8).
-
گیل گیلی
لهجه و گویش تهرانی
غِلغلک
-
گیلِ چارقت
لهجه و گویش بختیاری
gil-e čârqat گوشه چارقد.
-
گیل چاله سر
لغتنامه دهخدا
گیل چاله سر. [ ل َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دههای فرح آباد گیلان .(سفرنامه ٔ رابینو ص 120 انگلیسی و 161 بخش فارسی ).
-
جستوجو در متن
-
دیک
لغتنامه دهخدا
دیک . (اِ) مؤلف در یادداشتی نوشته اند: بگمان من این کلمه در طوالش بمعنی سگ باشد چه گیل دیک و گیله دیک . سگ گل دیلمان و گلاسکانه ٔ کردستان است یعنی نسترن است و گیله و گیل ، گل است و لفظ sag انگلیسها نیز مؤید این حدس است . (یادداشت مؤلف ).
-
نسترن
لغتنامه دهخدا
نسترن . [ ن َ ت َ رَ ] (اِ) نستر. نسترون . نسرین . پهلوی : نسترون . گلی است از انواع گل سرخ و به اندام کوچکتر از گل سرخ و در هر شاخه چندین گل با هم شکفد، به رنگهای مختلف سفید و صورتی و سرخ دیده می شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . نسترون . گلی سفید...