کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گیس
/gis/
معنی
موی بلند سر مخصوصاً موی سر زنان که از پشت گردن تجاوز کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زلف، طره، کاکل، گیسو، مو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیس
لغتنامه دهخدا
گیس . (اِ) موی بلندسر زنان است . (فرهنگ جهانگیری ) (بهار عجم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). صاحب برهان قاطع گوید: مخفف گیسو باشد که موی سر زنان است . (برهان قاطع). در اوستا گئسو یعنی دارنده ٔ یا دارای گیس . (یشتها ج 1 ص 199). و گئس به معنی گیس است . (یشته...
-
گیس
لغتنامه دهخدا
گیس . (اِخ ) دهی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . واقع در 60 هزارگزی باختر حاجی آباد سر راه حاجی آباد به داراب . محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 386 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهال...
-
گیس
لغتنامه دهخدا
گیس . (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 94هزارگزی جنوب خاورداراب . محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 681 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن بادام ، انجیر، مویز، گل سرخ و گردو و شغل اهالی باغبانی و قالی...
-
گیس
لغتنامه دهخدا
گیس . (اِخ ) نام قریه ای است در شش فرسنگی مشرق فرک به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ص 219).
-
گیس
واژگان مترادف و متضاد
زلف، طره، کاکل، گیسو، مو
-
گیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gēs] ‹گیسو› gis موی بلند سر مخصوصاً موی سر زنان که از پشت گردن تجاوز کند.
-
گیس
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) موی بلند، گیسو.
-
گیس
لهجه و گویش تهرانی
گیسو
-
واژههای مشابه
-
کلاه گیس
لغتنامه دهخدا
کلاه گیس . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) گیسوی مصنوعی که زنان بی موی یا کم موی آن را بر سر گذارند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلاگیس شود.
-
گیس ساختگی
لغتنامه دهخدا
گیس ساختگی . [ س ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به گیس عاریه شود.
-
گیس عاریه
لغتنامه دهخدا
گیس عاریه . [ س ِ ی َ / ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلاه گیس . گیسوان ساختگی . گیس مصنوعی . گیس غیرطبیعی . گیس عملی . (یادداشت مؤلف ).
-
گیس بریده
لغتنامه دهخدا
گیس بریده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گیسوبریده . زنی که به جرم تبهکاری یا جز آن گیسوان او را بریده باشند. لیکن در تداول امروز آن شدت معنی را از دست داده است و حتی زنان به خود نیز میگویند: من گیس بریده چرا این کار را کردم . و در تداول عام دشنام ما...
-
گیس بند
لغتنامه دهخدا
گیس بند. [ ب َ ] (نف مرکب ) بندگیس . آنکه گیس زنان را بندد. || (اِ مرکب ) گیسوبند. آنچه بدان زنان گیسوان خود را بندند و محکم نمایند. (از انجمن آرا). رشته ای که بدان گیسوان را گرد کنند و محکم سازند تا پریشان نشود. عِقاص . رشته ای که بدان گیسو بندند. (...
-
گیس سفید
لغتنامه دهخدا
گیس سفید. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیسه ٔ خادمه های خانه . (یادداشت مؤلف ). || خانمی محترمه و بزرگسال مانند ریش سفید. (از یادداشت مؤلف ). بانویی سالخورد که در جمع زنان خویشاوند فرمانش نافذ باشد و درمشکلات با وی رجوع کنند و به صوابدید او ک...