کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیر پیدا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گوش گیر
لغتنامه دهخدا
گوش گیر.(نف مرکب ) بمجاز آزاردهنده . اذیت کننده : چو من بلبلی را بود ناگزیراز این گوش گیران شوم گوشه گیر.نظامی .
-
گوشواره گیر
لغتنامه دهخدا
گوشواره گیر. [ گوش ْ رَ / رِ ] (نف مرکب ) که گوشواره گیرد. که لمس گوشواره کند. که گوشواره در دست گیرد. که گوشواره ستاند.
-
گیر داشتن
لغتنامه دهخدا
گیر داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (... کاری ) در تداول عامه ، مانع و سدی در آن بودن . مشکلی در آن بودن : گیر داشتن در کاری ؛ در انجام دادن آن مشکلی دیدن . دشواری و اشکال در برآوردن آن داشتن .
-
کرگ گیر
لغتنامه دهخدا
کرگ گیر. [ ک َ ] (نف مرکب ) کرگ گیرنده . شجاع . (یادداشت مؤلف ) : جز تو نگرفت کرگ را به کمندای ترا میر کرگ گیر لقب .فرخی .
-
گاه گیر
لغتنامه دهخدا
گاه گیر. (ص مرکب ) گه گیر. توسن . حرون (اسب ). بی فرمان (اسب ). (زمخشری ). رجوع به گه گیر شود.
-
گران گیر
لغتنامه دهخدا
گران گیر.[ گ ِ ] (نف مرکب ) کنایه از دیرگیر و سخت گیر. || آنکه در کارها صبر و ثبات ورزد. (آنندراج ).
-
کاموس گیر
لغتنامه دهخدا
کاموس گیر. (نف مرکب ) گیرنده ٔ کاموس کشانی پادشاه سنجاب : کمندافکن آن گرد کاموس گیرکه گاهی کمند افکند گاه تیر. فردوسی .و رجوع به ولف و کاموس در همین لغت نامه شود.
-
گره گیر
لغتنامه دهخدا
گره گیر. [ گ ِ رِه ْ ] (نف مرکب ) مجعد. پیچیده . در صفات زلف و ابرو مستعمل است . (آنندراج ) : در دلم غصه ٔ گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ندهد. خاقانی .کمند رومیان بر شکل زنجیرچو موی زنگیان گشته گره گیر. نظامی .سر زلف گره گیردلارام به دست آورد و رست از...
-
resilient mounting
لرزهگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی پایۀ نصب در دستگاهها که دربردارندۀ مواد لاستیکی کشسان یا فنر است تا از انتقال حرکت یا لرزش دستگاه به محل نصب دستگاه جلوگیری کند
-
cliffhanger
نفسگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] 1. ویژگی موقعیتها و صحنههای هیجانانگیز و اضطرابآور 2. ویژگی فیلمهایی که دارای موقعیتها و صحنههای هیجانانگیز و اضطرابآور هستند
-
hygroscopic
نمگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] 1. دارای توانایی بارز در تسریع میعان بخار آب 2. مادهای که خواص فیزیکی آن براثر بخار آب تغییر چشمگیر مییابد
-
epidemic
همهگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ویژگی آن دسته از بیماریها که بهطور ناگهانی در میان مردمان یک ناحیۀ خاص شایع شود
-
moulder
قالبگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] شخصی که از مواد ماسهای همراه با چسب و مواد افزودنی قالب میسازد
-
archer, bowman
کمانگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] شخصی که به ورزش کمانگیری میپردازد
-
farebox
کرایهگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] افزارهای که سکه، اسکناس، بلیت، بهامهر یا جز آن را بابت کرایه از مسافر میپذیرد