کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیرودار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گیرودار
معنی
(رُ) (اِ.) بحبوحه ، هنگامه .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. بحبوحه، حیصوبیص، گیراگیر، هنگامه
۲. پیکار، جدال
دیکشنری
distress, extremity, predicament
-
جستوجوی دقیق
-
گیرودار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بحبوحه، حیصوبیص، گیراگیر، هنگامه ۲. پیکار، جدال
-
گیرودار
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) بحبوحه ، هنگامه .
-
گیرودار
فرهنگ گنجواژه
گرفتاری.
-
واژههای همآوا
-
گیر و دار
لغتنامه دهخدا
گیر و دار. [ رُ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از: دو فعل گیر (گرفتن ) به اضافه ٔ واو عطف و فعل دار (داشتن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اخذ و ضبط. || اختلاط بانگهای مبارزان ، و شور و غوغای آنها. (ناظم الاطباء) : برآمد ز آوردگه گیر و دارنبیند بدان ...
-
گیر و دار
فرهنگ گنجواژه
حیص و بیص.
-
جستوجو در متن
-
معرکه
فرهنگ واژههای سره
گیرودار
-
دِه و گیر
فرهنگ گنجواژه
جنگ ، گیرودار.
-
حیصوبیص
واژگان مترادف و متضاد
جریان، حین، گیرودار، میانه
-
گیراگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مجاز] girāgir همهمه؛ غوغا؛ گیرودار.
-
ده وگیر
فرهنگ فارسی معین
(دِ هُ) (اِمر.) گیرودار، جنگ .
-
throes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جرات، گیرودار، زایمان، رنج
-
throe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خندیدن، گیرودار، زایمان، رنج
-
داروبرد
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) کر و فر، گیرودار.