کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیرهوندان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Chelicerata
گیرهوندان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] زیرشاخهای از بندپاتباران که بدنشان از دو قسمت سرسینه و شکم تشکیل شده است؛ این جانوران فاقد شاخک (antenna) هستند و شش جفت زائدۀ سرسینهای دارند که شامل یک جفت گیره (chelicerates) و یک جفت پای آروارهای (maxilliped) و چهارجفت پای حرکتی ...
-
واژههای مشابه
-
گیره
لغتنامه دهخدا
گیره . [ رَ / رِ ] (اِ) اسم آلت مشتق است . مرکب از: گیر (گرفتن ) + ه پسوند مکان و آلت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || سبد کوچک را گویند و آن ظرفی است که از چوب و نی و گیاه و امثال آن بافند. (برهان قاطع). سبد خرد که در آن میوه نمایند. (انجمن آرا) (آن...
-
گیره
واژگان مترادف و متضاد
۱. بست، قلاب ۲. گیر ۳. سبد ۴. آتشزنه
-
گیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gire ۱. ابزاری که برای نگهداشتن، فشار دادن، و یا گرفتن چیزی به کار میرود؛ انبر.۲. وسیلهای چوبی، فلزی، یا پلاستیکی برای نگاه داشتن لباس روی طناب یا میله.۳. وسیلهای برای جمع کردن یا نگهداشتن موی سر.۴. وسیلهای برای ضمیمه کردن کاغذها به هم.۵....
-
گیره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) وسیله ای برای گرفتن و نگه داشتن چیزی .
-
گیره
دیکشنری فارسی به عربی
انحناء , فک , کلب , مربط , مشبک
-
گیره پیچ
لغتنامه دهخدا
گیره پیچ . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گیره ای است که دهنش با پیچ بسته و باز میشود. فلز را برای سوهان کردن به دهان آن گذاشته با پیچ محکم میکنند و آن سه قسم است : دستی و میزی و پایی . (فرهنگ نظام ).
-
clip 4
گیرۀ فیلم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] قطعۀ کوچک پلاستیکی یا فلزی که برای اتصال ابتدا و انتهای دو حلقۀ فیلم، بدون استفاده از برش یا نوارچسب، به کار میرود
-
نم گیره
لغتنامه دهخدا
نم گیره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نم گیر. (آنندراج ). رجوع به نم گیر شود.
-
bomb rack
بمبگیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وسیلهای مکانیکی که در مقر بمب به هواپیما وصل میشود تا خلبان بهوسیلۀ آن بمب را پرتاب کند
-
آتش گیره
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِمر.) آن چه با آن آتش افروزند (پنبه ، خار، هیزم )، آتش افروزنه .
-
آتش گیره
لغتنامه دهخدا
آتش گیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آتش افروزنه : شه آتشدان و آتش گیره این مشت عوان خس که بهر خانمانها سوختن باشند اعوانش . جامی .|| چخماق .
-
ته گیره
لغتنامه دهخدا
ته گیره . [ ت َه ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) چیزی است که آن را ته دیگی گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آنچه در سبد باقی ماند. || خاشاک و زبیل . (ناظم الاطباء).
-
پیش گیره
لغتنامه دهخدا
پیش گیره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پیش گیر. پیش بند.