کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیجی و سر درگمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیجی و سر درگمی
فرهنگ گنجواژه
سرگردانی.
-
واژههای مشابه
-
گیجی داشتن ،گیجی،()فرمان
لهجه و گویش تهرانی
خلاصی داشتن ،عدم تنظیم
-
گیج گیجی،()خوردن
لهجه و گویش تهرانی
حیران بودن
-
جستوجو در متن
-
carotid artery
سرخرگ کاروتید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] هریک از دو سرخرگ عمدۀ گردن که خون را به سر میرساند و در صورت وارد آمدن فشار بر آن، حالت گیجی و خوابآلودگی به شخص دست میدهد متـ . خوابرَگ
-
سر و کله
فرهنگ گنجواژه
سر، گفتگو، مذاکره. سر و کله زدن، سر و کله پیدا شدن، از سر و کله بالا رفتن.
-
بی سر و ته
لغتنامه دهخدا
بی سر و ته . [ س َ رُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + ته ) بی سر و بن . بی ابتدا و انتها: گفته های بی سر و ته ، خبر بی سر و ته ، دعوی بی سر و ته ، سخنان بی سر و ته ؛ لاطائل و بیهوده . (از یادداشت مؤلف ).
-
سر و سرانجام
فرهنگ گنجواژه
عاقبت. سر و سرانجام گرفتن= سر و سامان گرفتن.
-
سر و صورت
فرهنگ گنجواژه
صورت، سامان، نظم. سر و صورت تراشیدن، سر و صورت صفا دادن. سر و صورت دادن= نظم دادن،انجام دادن.
-
سر و سامان
فرهنگ گنجواژه
نظم،ترتیب. سر و سامان دادن، بی سر و سامان.
-
سر و خِشت
فرهنگ گنجواژه
سر و سرشکن.
-
سر و روی
فرهنگ گنجواژه
سر و صورت
-
باریک سر
لغتنامه دهخدا
باریک سر. [ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سر باریک و خرد دارد. || آنچه سر و انتهایی باریک و تیز داشته باشد، رمح اَزَب ّ؛ نیزه ٔ باریک سر. (منتهی الارب ).
-
سر افشاندن
لغتنامه دهخدا
سر افشاندن . [ س َ اَ دَ ] (مص مرکب ) سر انداختن . جدا کردن و بریدن و قطع کردن سر.