کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گیاغ
/giyāq/
معنی
= گیاه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیاغ
لغتنامه دهخدا
گیاغ . (اِ) بمعنی گیاه است که علف باشد. (از فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) : عجب نیست از سوز من گر به باغ بتوفد درخت و بسوزدگیاغ .بهرامی (از فرهنگ نظام ).
-
گیاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] giyāq = گیاه
-
گیاغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گیاه ، نبات .
-
جستوجو در متن
-
کیاغ
لغتنامه دهخدا
کیاغ . (اِ) به معنی گیاه است که علف باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به گیاغ شود.
-
سوز
لغتنامه دهخدا
سوز. (نف مرخم ) سوزنده . || (اِمص ) سوزش . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) : عجب نیست از سوز من گربباغ بتوفد درخت و بسوزد گیاغ . بهرامی .پیران جهاندیده و گرم و سرد روزگار چشیده از سرشفقت و سوز گویند. (تاریخ بیهقی ).از بهر غرقه کردن و سوز مخالفت با هم موافق...
-
گیاه
لغتنامه دهخدا
گیاه . (اِ) گیا. گیاغ . (از برهان ) (انجمن آرای ناصری ). حشیش و نبات . (فرهنگ شعوری ج 2 ص 314). رستنی کوچک از علف و بوته در مقابل درخت . (فرهنگ نظام ). علف سبز و سبزه و نبات و علف خشک . (ناظم الاطباء). رُستنی . روییدنی . نامی . نامیه : سپاهی بیامد به...
-
توفیدن
لغتنامه دهخدا
توفیدن . [ دَ ] (مص ) صدا و ندا و فریاد و آواز و شور و غوغا کردن باشد و به معنی غریدن و غرنبیدن و عربده کردن هم هست . (برهان ) (آنندراج ). خواندن کسی را برای یاری و به آواز بلند فریاد کردن و غریدن و غرنبیدن و هنگامه و شور و غوغا برپا کردن . (ناظم الا...
-
گیا
لغتنامه دهخدا
گیا. (اِ) مخفف گیاه است که علف باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 308). علف ستوران . (صحاح الفرس ). علف هرزه و خودرو.سبزه . نبات . رستنی . بررسته . گیاغ . عشب : نهان شاه در خانه ٔ آسیانشست از ...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه. (حرف ) حرف سی ویکم است از حروف هجای فارسی و بیست وهفتم از حروف هجای عربی . نام آن «ها» ونشانه ٔ آن در تحریر «هَ ، ه » است و به حساب جمل آن را به پنج دارند. و آن از حروف حلقی و ناریه و مرفوع و مصمته است و در علم نجوم و معما رمز و نشانه ٔ زهره و رمز...