کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیابومساختهها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
floral ecofacts
گیابومساختهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هرگونه بومساختهای، شامل نمونههای میکروسکوپی که از گیاهان به جا مانده باشد، مانند هاگها و گَردهها یا نمونههای ماکروسکوپی (macroscopic) مانند بذرها و تخمها و هستهها و بقایای چوب و شاخ و برگها
-
واژههای مشابه
-
ساخته
واژگان مترادف و متضاد
۱. صنع، مصنوع ۲. پرداخته ۳. آماده، مهیا ۴. جعلی، ساختگی ۵. سروده
-
composed
ساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] اثر موسیقایی خلقشده توسط یک آهنگساز معین
-
ساخته
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) (ص مف .) 1 - بنا شده ، درست شده . 2 - اختراع شده . 3 - آفریده . 4 - آماده . 5 - پخته . 6 - مصنوعی ، جعلی . 7 - سازگار، متحد.
-
ساخته
لغتنامه دهخدا
ساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بناشده : چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند. ناصرخسرو. || مصنوع . صنیع. بعمل آمده . ساخته شده : همه سپرغمهای آن از زر و سیم ساخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43). || در تداول عامه در مقابل «...
-
ساخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sāxte ۱. درستشده؛ پرداخته.۲. آمادهشده.
-
faunal ecofacts
زیابوم ساختهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هرگونه بومساختهای که از بقایای جانوران بر جای مانده باشد، شامل استخوانها و دندانها و نظایر آن
-
as-built survey
برداشت ساختهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] برداشتی که پس از تکمیل ساخت، برای یافتن نقاط جدید واپایش مسطحاتی و ارتفاعی و نیز تعیین موقعیت و پیشرفت سازه انجام میشود
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) تپانچه بروی کسی زدن . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) سفیدی روی مرغ . (برهان ).
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) نام حرف هَ : آتش افتاد روی چادر دو تا گل مثل چشم «ها» سوخت . الهی چشمهاشان را مرده شور درآرد... (چرند و پرند تألیف دهخدا از روزنامه ٔ ایران کنونی ). || هاء دوچشم ، در تداول عامه هاء هوز است .
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) هر یک از هفتادودو فصل یسنا را در فارسی «ها» گوئیم . در اوستا هائیتی به معنی باب و فصل مطابق کلمه ٔ ساتی سانسکریت میباشد. درپهلوی هات گفته اند. اصلاًاین کلمه به معنی پیوند و بستگی است ، مشتق از فعل ها که به معنی بهم پیوستن و بستن است ، در سان...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (پیشوند) گاهی به معنی «وا» و «به » می آید: هاگرفتن = واگرفتن : گفت این خواری به خود ها نگیرم . (اسکندرنامه ). قاتل عظیم بترسید و پشت ها داد. (اسکندرنامه ). گفت برو بپرس که طفغاچ کدام است و دست او هاگیر. (اسکندرنامه ).وگر گوید بگیرم زلف و خالش به ...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (صوت ) اشاره به قریب و نزدیک . (برهان ). کلمه ٔ اشاره به معنی اینک که بدان به چیز نزدیک اشاره میکنند. (ناظم الاطباء). به معنی اینک باشد که مصغر این است . (برهان ) : چو من ناورد پانصد سال هجرت دروغی نیست ها برهان من ها. خاقانی .کعبه چه کنی با حجرا...