کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیا
لغتنامه دهخدا
گیا. (اِ) مخفف گیاه است که علف باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 308). علف ستوران . (صحاح الفرس ). علف هرزه و خودرو.سبزه . نبات . رستنی . بررسته . گیاغ . عشب : نهان شاه در خانه ٔ آسیانشست از ...
-
گیا
لغتنامه دهخدا
گیا. [ گ َ ] (اِخ ) شهری است در هند که در ناحیه ٔ بهار و اوریسا در کنار رود فالگور یکی از شعب گنگ قرار دارد و سکنه ٔ آن 88000 تن است . صنایع ابریشم بافی آن معروف است . گیا یکی از شهرهای مقدس هندیها است . که سابقه ٔ تاریخی دارد و در این شهر ساکیامونی ...
-
گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ گیاه] (زیستشناسی) [قدیمی] giyā = گیاه
-
گیا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) مخفف گیاه .
-
واژههای مشابه
-
گوزن گیا
لغتنامه دهخدا
گوزن گیا.[ گ َ وَ ] (اِ مرکب ) لحیةالعنز. (مفاتیح العلوم ).
-
گیا چریدن
لغتنامه دهخدا
گیا چریدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گیاه چریدن . علف خواری کردن . در گیاه زار چرا کردن . رجوع به گیاه چریدن شود.
-
گیا خوردن
لغتنامه دهخدا
گیا خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گیاه خوردن . رجوع به همین ترکیب شود.
-
نوش گیا
لغتنامه دهخدا
نوش گیا. (اِ مرکب ) مخلصه . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). تریاق کوهی . (برهان قاطع) (انجمن آرا). گیاهی است که دفع سموم کند. (غیاث اللغات ). گیاهی است که تریاق زهرهاست و گویند در اول سال اگر خورده شود در آن سال زهر کار نکند...
-
زنده گیا
لغتنامه دهخدا
زنده گیا. [ زِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) زنده گیاه . مردم گیاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چون زنده گیا زنده ٔ مرده ست به صورت با آنکه تنش مرده ٔ زنده ست چو اسفنج . سیف اسفرنگ (یادداشت ایضاً).رجوع به مردم گیاه شود.
-
اجل گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) 'ajalgiyā = بیش۲
-
مردم گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mardomgiyā = یبروح
-
تازه گیا
لغتنامه دهخدا
تازه گیا. [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) تازه گیاه . گیاه تازه . گیاه تر و نورسته . تازه نهال . || مجازاً مطلق نورسته و جوان را گفته اند : تازه گیا طوطی شکّر بدست آهوکان از شکرش شیرمست .نظامی .
-
دولت گیا
لغتنامه دهخدا
دولت گیا. [ دَ / دُو ل َ ] (اِ مرکب ) گیاه دولت . (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی که به زعم قدما اگر کسی آن را به دست بیاورد به دولت و ثروت و خوشبختی رسد. (از شعوری ج 1 ورق 406) : چون در ریاض خدمت تو نزهتی کنم اول قدم ز راه به دولت گیا رسم .سپاهانی (از شرف...
-
موی گیا
لغتنامه دهخدا
موی گیا. (اِ مرکب ) فارسی سنبل هندی باشد و آن بیخ گیاهی است باریک و انبوه و درهم پیچیده وبه غایت خوشبو که در عطریات و دواها به کار برند و به سبب آنکه شباهتی به موی زلف دارد موی گیا خوانند و بعضی گویند بیخ و ریشه ٔ گیاهی است . (از برهان ). نام بیخ گیا...