کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گچ کوتاه راه روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کهنه گچ
لغتنامه دهخدا
کهنه گچ . [ ک ُ ن َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان منگور است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 114 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
گچ ساختن
لغتنامه دهخدا
گچ ساختن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )تهیه کردن گچ برای دادن به بنا. آمیختن آب در گچ .
-
گچ کشته
لغتنامه دهخدا
گچ کشته . [ گ َ چ ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رسم است که گل کاران گچ را هر روز تر میکنند و اندک اندک به کار میبرند و اگر بر گچ ترکرده شباروزی بگذرد از کار میرود و گچ کشته عبارت از همین است . میرزا طاهر وحید در تعریف بنا : شهیدی کز آن شو...
-
گچ گرفتن
لغتنامه دهخدا
گچ گرفتن . [ گ َ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) به گچ اندودن . جصاصه . اجتصاص . (منتهی الارب ). || به گچ پوشیدن استخوان شکسته . به کرباس آلوده به گچ ، گرفتن استخوان شکسته را.- گچ گرفتن کسی را ؛ فروبردن او رادر گچ تا بمیرد. فروبردن گناهکار در گچ روان تا سخت ش...
-
گچ آگور
لغتنامه دهخدا
گچ آگور. [ گ َ ] (اِ مرکب ) گج آگور. آجر گچی : خانه ٔ جغد را بکوشیدی به گچ آگور و نقش پوشیدی آن گچ آگور کرده خانه ٔ دین دین بیاراستند به نور یقین .سنایی (حدیقه ).
-
گچ بر
لغتنامه دهخدا
گچ بر. [ گ َ ب ُ ] (نف مرکب ) عامل گچ بری . || (اِ مرکب ) آلتی که با آن گچ برند.
-
گچ بری
لغتنامه دهخدا
گچ بری . [ گ َ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن خطوط و گلهاو بته ها و صور حیوانی از گچ در دیوار و سقف خانه .
-
گچ پز
لغتنامه دهخدا
گچ پز. [ گ َ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه سنگ و گچ در کوره پزد: حرّاض ؛ گچ و آهک پز. (منتهی الارب ).
-
گچ پزی
لغتنامه دهخدا
گچ پزی . [ گ َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچ پز. گچ پختن . || (اِ مرکب ) کوره ٔ گچ پزی . کوره ٔ پختن سنگ گچ .
-
گچ خران
لغتنامه دهخدا
گچ خران . [ گ َ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون ، 1900گزی شمال باختری کازرون و 1000گزی شوسه ٔ کازرون به بوشهر. جلگه ، گرمسیری ،مالاریائی و سکنه ٔ آن 129 تن . آب از رودخانه ٔ شاپور.محصول آن غلات ، تریاک و صیفی . شغل اهالی زرا...
-
گچ خلج
لغتنامه دهخدا
گچ خلج . [ گ َ خ َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. 20هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان به لالی و سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
گچ رنگ
لغتنامه دهخدا
گچ رنگ . [ گ َ رَ ] (اِ مرکب ) سنگ سلیمانی . مغنیسا.
-
گچ ساز
لغتنامه دهخدا
گچ ساز. [ گ َ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ گچ . آنکه گچ را آماده برای کار کند. آنکه گچ درست و ساخته کند.
-
گچ سازی
لغتنامه دهخدا
گچ سازی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچ ساختن .
-
گچ شیرین
لغتنامه دهخدا
گچ شیرین . [گ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از گل که در عمارت به کار برندو به تر شدن از هم ریزد و این متعارف هندوستان است معلوم نیست که در ولایت هم هست یا نیست . (آنندراج ).