کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گچرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
pastel
گچرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] خمیرهای از مادههای رنگی آمیخته با گچ و صمغ که بهصورت چوبچه درآمده است
-
واژههای مشابه
-
گچ رنگ
لغتنامه دهخدا
گچ رنگ . [ گ َ رَ ] (اِ مرکب ) سنگ سلیمانی . مغنیسا.
-
گچ
لغتنامه دهخدا
گچ . [ گ َ ] (اِ) پهلوی و پازند گچ ، معرب آن جص ، سریانی گسا ، کلمه ٔ عربی ، فارسی جبسین از یونانی غوپسس و غوپسینس آمده ، در اکدی گسو آمده . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاکی باشد که آن را پزند و بدان خانه سفید کنند. (برهان ) (آنندراج ). در هندی و د...
-
گچ
لغتنامه دهخدا
گچ . [ گ َ ](اِخ ) دهی از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار، 30000گزی شمال نیکشهر و 8000گزی خاور شوسه ٔ نیک شهر به ایرانشهر. کوهستانی ، گرمسیری ، مالاریائی و سکنه ٔ آن 100 تن بلوچی است . آب آن از چشمه . محصول آن برنج ، خرما و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گل...
-
گچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرچ› gač جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره بهدست میآید و وقتی آن را در آب خمیر کنند بهزودی سفت و محکم میشود و خود را میگیرد. غالباً برای سفید کردن اتاقها و قالبگیری و مجسمهسازی به کار میرود.
-
گچ
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِ.) 1 - نوعی از خاک که پس از استخراج از معدن به کوره می برند و حرارت می دهند تا تبدیل به گچ شود. 2 - (کن .) کندذهن ، ناتوان از فهم و شعور.
-
گچ
دیکشنری فارسی به عربی
طباشير , لثغة
-
گچ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: gač طاری: gač طامه ای: gač طرقی: gač کشه ای: gač نطنزی: gač
-
pastel pencil
مداد گچرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] مدادی که از گچرنگ ساخته شده است و برای طراحیهای گچرنگی به کار میرود
-
pastel paper
کاغذ گچرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] کاغذ پرزداری که برای کار با گچرنگ به کار میرود
-
رنگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. صبغه، فام، گون، لون ۲. حیله، مکر ۳. طرح، نقش، نقشه
-
colour/ color
رنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] جنبهای از ادراک بصری که سه بُعد فام و خلوص و روشنی را در بر میگیرد
-
رنگ
فرهنگ فارسی معین
برآمیختن ( ~. بَ. تَ) (مص ل .) فتنه کردن .
-
رنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - شُتر قوی که برای بچه زادن نگه می دارند. 2 - بز کوهی .