کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گِلیناز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گُلی گُلی
لهجه و گویش تهرانی
سرخ
-
ناز
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادا، اطوار، دلال، شیوه، عشوه، غمزه، غنج، قر، کرشمه ۲. جمیل، خواستنی، دلجو، ظریف، قشنگ، محبوب، نازنین ۳. تفاخر، فخر، نازش ۴. دلجویی، ملاطفت، نوازش ۵. آسایش، رفاه، نعمت ≠ نیاز
-
ناز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - فخر، افتخار. 2 - غمزه ، کرشمه .
-
ناز
لغتنامه دهخدا
ناز. (اِ) نعمت .رفاه . آسایش . (حاشیه ٔ برهان قاطع دکتر معین ). تنعم .کامرانی . (آنندراج ). نعیم . (ترجمان القرآن ). نعیم . نعمت . (مهذب الاسماء) (محمودبن عمر). تن آسانی . شادکامی . عز. عزت . بزرگی . احترام . رامش . رخاء : ای لک ار ناز خواهی و نعمت گ...
-
ناز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nāz ۱. عشوه؛ کرشمه؛ لطف.۲. (صفت) [عامیانه] زیبا؛ خوشگل.۳. فخر.۴. (اسم مصدر) نوازش.۵. (اسم مصدر) رفاه؛ آسایش.〈 ناز شست: [عامیانه، مجاز]۱. پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کسی بگیرد.۲. پولی که در قدیم مٲمور دولت برای کاری که انجام داد...
-
ناز
دیکشنری فارسی به عربی
تصنع
-
ناز
لهجه و گویش تهرانی
زیبا،ملوس
-
لُپ گُلی(گُلی)
لهجه و گویش تهرانی
روستایی
-
نازِ نفس،ناز نفست، ناز دهنت
لهجه و گویش تهرانی
تشویق خواننده آواز
-
گل گلی
لغتنامه دهخدا
گل گلی . [ گ َ گ َ ] (اِ) دشکی که در گهواره گذارند (لهجه ٔ قزوینی ). || دنگ کوچک که زیر طبق و روی سر گذارند (لهجه ٔ قزوینی ).
-
گلی بلاغ
لغتنامه دهخدا
گلی بلاغ . [ گ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 40هزارگزی شمال بخش گرمی و کنار راه شوسه ٔ بیله سوار به املاندوز واقع است . هوای آن گرم و سکنه اش 55 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل...
-
گلی بلاغ
لغتنامه دهخدا
گلی بلاغ . [ گ ُ ب ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 10هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 21هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه واقع است . هوای آن معتدل و سکنه اش 143 تن است . آب آنجا از چشمه سارها تأمین میشود. مح...
-
گلی جرد
لغتنامه دهخدا
گلی جرد. [ گ ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 32هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 5هزارگزی خاور راه شوسه ٔ شاه زند به ازنا واقع است . هوای آن معتدل و سکنه اش 522 تن است . آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. محصول ...
-
گلی چاس
لغتنامه دهخدا
گلی چاس . [گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ ازنا به درود واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 300 تن است . آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی ز...
-
گلی خان
لغتنامه دهخدا
گلی خان . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ای تیوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 45هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4هزارگزی باختر راه شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفتگل واقع و دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).