کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گِرد و غُلُنبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرد بریدن
لغتنامه دهخدا
گرد بریدن . [ گ ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را دایره ای بریدن . تقویر. (منتهی الارب ).
-
گرد رزی
لغتنامه دهخدا
گرد رزی . [ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 818).
-
گرد زابل
لغتنامه دهخدا
گرد زابل . [ گ ُ دِ ب ُ ] (اِخ ) کنایه از رستم زابل است که رستم زال باشد. (برهان ). رجوع به گرد زابلی شود.
-
گرد زابلی
لغتنامه دهخدا
گرد زابلی . [ گ ُ دِ ب ُ ] (اِخ ) کنایه از رستم زابلی است که رستم زال باشد. (آنندراج ). رجوع به گرد زابل باشد.
-
گرد زمرد
لغتنامه دهخدا
گرد زمرد. [ گ َ دِ زُ م ُرْ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبزه ٔ نورسته . || خط نودمیده ٔ خوبان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
گرد زوال
لغتنامه دهخدا
گرد زوال . [ گ َ دِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از نیست شدن . نابود شدن . معدوم گشتن : بسته بر حضرت تو راه خیال بر درت نانشسته گرد زوال .نظامی .
-
گرد شب
لغتنامه دهخدا
گرد شب . [ گ َ دِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از سیاهی شب است . (برهان ) (آنندراج ).
-
گرد فروگرفتن
لغتنامه دهخدا
گرد فروگرفتن . [ گ َ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دور چیزی را گرد گرفتن . آلوده شدن چیزی به گرد. گردناک شدن . احاطه به گرد شدن .
-
گرد کافور
لغتنامه دهخدا
گرد کافور. [ گ َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از موی سفید است : اندوده رخش زمان بزرآب آلوده سرش به گرد کافور.ناصرخسرو.
-
گرد گرفتن
لغتنامه دهخدا
گرد گرفتن . [ گ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از چیزی گرد ستردن . پاک کردن گرد. زدودن گرد.
-
گرد گشتن
لغتنامه دهخدا
گرد گشتن . [ گ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دوران . (ترجمان القرآن ). || جمع شدن . فراهم آمدن . انباشته شدن : مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت ورنه اندر ری تو سرگین چیده ای از پارگین .منوچهری .
-
گرد نشانیدن
لغتنامه دهخدا
گرد نشانیدن . [ گ َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) زائل ساختن . برطرف کردن . در بیت زیر از نظامی به معنی جامه ٔ کبود عزا را به جامه ٔ سرخ شادی تبدیل کردن است : به مرجان ز پیروزه بنشاند گردطلایی زر افکند بر لاجورد.نظامی (از آنندراج ).
-
گرد نشستن
لغتنامه دهخدا
گرد نشستن . [ گ َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) گردآلود شدن . چرکین شدن . || مجازاً نقصان یافتن . زیان رسیدن : گر جمله ٔ کائنات کافر گردندبر دامن کبریاش ننشیند گرد. خواجه عبداﷲ انصاری .خاک نعلین تو ای دوست غبارم شدتا بر آن دامن عصمت ننشیندگردم .سعدی (خوات...
-
گرد نماندن
لغتنامه دهخدا
گرد نماندن . [ گ َ ن َ دَ ] (مص مرکب ) گرد نماندن از...، کنایه از اثر نماندن . (آنندراج ) : چنان خواهم بمستی کام از لعل لبت گیرم که گردی از نمک باقی نماند از نمکدانت .کلیم (از آنندراج ).
-
گرد گردیدن
لغتنامه دهخدا
گردگردیدن . [ گ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) چرخیدن گردوار. چرخ زدن . چرخ خوردن . تطوف . تطواف : چونکه گردی گرد، سرگشته شوی خانه را گردنده بینی وآن تویی .عطار.