کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گِرد عقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرد
فرهنگ فارسی معین
(گِ) (ص .) هر چیز مدور و دایره شکل .
-
گرد
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (ص .) دلیر، پهلوان .
-
گرد
دیکشنری فارسی به عربی
بطل , طحين , مسحوق
-
گُرْدَ
لهجه و گویش گنابادی
gorda در گویش گنابادی یعنی کُلّیه (عضوی از بدن انسان یا حیوان)
-
گرد
واژهنامه آزاد
گُرد میله ای است گِرد که برای دار قالی استفاده می شود. این میله تقریبا در وسط چله قالی و گلیم و سایر بافتنی های داری قرار میگیرد و با پیچیدن نخ به دور آن و درگیر کردن با نخهای چله نخ زیر و رو را تایین می کنند. این میله در برخی کتابها و واژگان با نام ...
-
گرد مالیدن بصورت گرد دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسحوق
-
کچی گرد
لغتنامه دهخدا
کچی گرد. [ ک َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لک بخش قروه شهرستان سنندج . جلگه ای و سردسیر. سکنه 270 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کناره گرد
لغتنامه دهخدا
کناره گرد. [ ک َ / ک ِ رَ / رِ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه در اطراف کار می ماند و داخل در آن نمی شود. (ناظم الاطباء). آنکه به اطراف گردد و در میان نیاید. (آنندراج ) : کناره گرد خطرهای بیکران داردمیانه رو، ز دو جانب نگاهبان دارد. صائب (از آنندراج ).- امثال ...
-
کله گرد
لغتنامه دهخدا
کله گرد. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش سراسکند است که در شهرستان تبریز واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کشمیده گرد
لغتنامه دهخدا
کشمیده گرد. [ ک َ دَ / دِ گ ِ ] (اِ مرکب ) خط گرد مدور و بعبارة اخری دایره و این در دساتیر آمده است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
گیتی گرد
لغتنامه دهخدا
گیتی گرد. [ گ َ ](نف مرکب ) گردنده ٔ گیتی . چرخنده ٔ گیتی : گیتی و آسمان گیتی گردبر در تو زنند بردابرد.نظامی .
-
گیل گرد
لغتنامه دهخدا
گیل گرد. [ ] (اِخ ) یا اندمشن . نام قلعه ٔ مستحکمی است واقع در خوزستان که یک نوع قلعه ٔ باستیل محسوب میشد و آن را «انوشبرد» یا قعله ٔ فراموشی نیز میخواندند زیرا که نام زندانیان و حتی نام آن مکان را کسی نبایستی بر زبان براند. هوبشمان شباهت این نام را ...
-
کوچه گرد
لغتنامه دهخدا
کوچه گرد. [ چ َ / چ ِ گ َ] (نف مرکب ) آن که در کوچه ها بگردد و اکثر این قسم مردم رند و حسن پرست و تماشایی می باشند. (آنندراج ). آن که در محله ها و کوچه ها گردد (غالباً این نوع کسان رند و حسن پرست اند). (فرهنگ فارسی معین ) : طفل اشکم کوچه گردآستین از ...
-
گرد آسیا
لغتنامه دهخدا
گرد آسیا. [ گ َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غبارالرحی شود. || گرد آسیا خورده است ؛ کنایه از آن است که مردم چشته خوار و حرام خوار است . (آنندراج ).
-
گرد آفتاب
لغتنامه دهخدا
گرد آفتاب . [ گ َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غباری باشد که در پرتو آفتاب که از روزنه بر جایی افتد ظاهر گردد و آن را به عربی سعراره خوانند. (برهان ).