کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُوْش کُو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گُوْش کُو
لهجه و گویش گنابادی
goshkouw در گویش گنابادی یعنی چرخ گوشت ، گوشت کوب
-
واژههای مشابه
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِخ ) دهی است از دهستان چولائی خانه ٔ بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 62 هزارگزی شمال مشهد و45 هزارگزی باختر راه مشهد به کلات . دره و معتدل و سکنه ٔ آن 908 تن و آب آن از قنات است . محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه و گلیم ...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 17 هزارگزی جنوب باختری شوسف . دره و گرمسیر و سکنه ٔ آن 32 تن و آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . مالداران جهت چرا از جومک به این ده می آیند. (از...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِخ ) دهی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار واقع در 10 هزارگزی جنوب نیکشهر، کنار شوسه ٔ نیکشهر به چاه بهار. کوهستانی و گرمسیر مالاریایی و سکنه ٔ آن 80 تن و آب آن از رودخانه است . محصول آن برنج و خرما و شغل اهالی زراعت وراه آن شوسه است . (ا...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِخ ) دهی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار واقع در 14 هزارگزی باختر نیکشهر، کنار راه مالرو نیکشهر به نبت . کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است . سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما وشغل اهالی زراع...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِخ ) نام فرشته ای است موکل بر مهمات خلق عالم . (برهان ). این کلمه در اوستا گئوش و در پهلوی گوش است (لغةً به معنی گاو). رجوع به معنی دوم شود. || (اِ) نام روز چهاردهم از هر ماه شمسی باشد و فارسیان در این روز جشن کنند و عید سازند و آن را سیرسور ...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . [ گ ُ وِ ] (اِمص )اسم مصدر از گفتن . گُوِشْت . رجوع به گُوِشْت شود.
-
گوش
واژگان مترادف و متضاد
۱. اذن ۲. زاویه، گوشه
-
گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) guš ۱. (زیستشناسی) از اعضای بدن که آلت شنیدن است و بهوسیلۀ آن صداها درک میشود و از سه قسمت تشکیل شده گوشخارجی، میانی و درونی.۲. = گوشه۳. [عامیانه، مجاز] جاسوس.۴. [قدیمی، مجاز] منتظر؛ مراقب.〈 گوشبهدر داشتن: [قدیمی، مجاز] منتظر بودن: ◻...
-
گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از گفتن) ‹گویش، گوشت› [قدیمی] guš ۱. گفتار.۲. سخن گفتن.
-
گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōš] [قدیمی] guš ۱. در آیین زردشتی، ایزد نگهبان چهارپایان.۲. در آیین زردشتی، روز چهاردهم از هرماه خورشیدی.
-
گوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - عضو شنوایی . 2 - گوشه ، زاویه . ؛ ~از چیزی گرفتن آن چیز را ترک کردن ، به آن چیز بی توجهی کردن . ؛ ~ کسی بدهکار نبودن کنایه از: به حرف دیگران توجهی نکردن .
-
گوش
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) در آیین زردشتی ، ایزد نگهبان چارپایان ؛ و نام روز چهاردهم از هر ماه خورشیدی .