کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
gonad
گُند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] غدۀ جنسی که در زنان تخمدان و در مردها بیضه نام دارد
-
گُند
لهجه و گویش تهرانی
خایه،تخم
-
واژههای مشابه
-
گند
لغتنامه دهخدا
گند. [ گ َ ] (اِ) اوستا گئینتی (بوی متعفن )، پهلوی گند ، گندگ (گنده )، هندی باستان گندها (بو، عطر [ خوشبو ] )، افغانی گنده ، بلوچی گند (گل [ به کسر اول ] ، فضله )، گندک ، گندق (بد، شریر)، پارسی باستان گسته (بدی ، تنفرآور)، سریکلی قند . (از حاشیه ٔ بر...
-
گند
لغتنامه دهخدا
گند. [ گ ُ ] (اِ) خایه باشد که به عربی خصیه خوانند. (برهان ). خایه . (آنندراج ). بیضه . تخم . عُنبُل . معرب آن جند و قند است . و رجوع به جند و خایه شود.- خر نر را از گندش شناسند، نظیر: خر نر را از خایه شناسند ؛ به مزاح ، ابله است . || سپاه . لشکر. در...
-
گند
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدبو، عفن، متعفن ۲. بویبد، تعفن ۳. فاسد ≠ معطر
-
گند
واژگان مترادف و متضاد
۱. جند، جیش، خیل، سپاه، عسکر، لشکر، ۲. خایه، خصیه
-
گند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gand] gand بوی بد.
-
گند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جند› [قدیمی] gond تخم؛ خایه؛ بیضه: گند بیدستر.
-
گند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gund] ‹جند› [قدیمی] gond سپاه؛ لشکر.
-
گند
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) خایه .
-
گند
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِ.) 1 - بوی بد، عفونت . 2 - کثافت ، آلودگی . ؛ ~ ِ چیزی بالا آمدن (درآمدن ) : (عا.) فساد آن آشکار شدن . ؛ ~چیزی را بالا آوردن : (عا.) کاری را بسیار بد انجام دادن ، رسوا شدن .
-
گند
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) (قالی بافی ) کله ، گره .
-
گند
دیکشنری فارسی به عربی
رائحة کريهة , عدوي , نتانة
-
گند
لهجه و گویش تهرانی
کثافت،نجاست