کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُلپوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
perianth
گُلپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مجموعۀ کاسه و جام
-
واژههای مشابه
-
پوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - جامه ، پوشش . 2 - خیمه ، چادر. 3 - زره ، جوشن . 4 - در ترکیب با بعضی واژه ها معنای فاعلی می دهد مانند: زره پوش . 5 - در ترکیب با بعضی واژه ها معنای مفعولی می دهد مانند: گالی پوش .
-
پوش
لغتنامه دهخدا
پوش . (اِ) پوش دربندی . شیافی است متخلخل و سبک که از کوفته ٔ برگ درختی کنند و این درخت برگش ببرگ حنا ماند و تخمش مدور و از شاهدانه کوچکتر و مایل بزردی باشد و از دربند و ارمنیه آرند وطبیعت آن سرد است در دوم و خشک در آخر درجه ٔ اول و آن رادع و ملین و م...
-
پوش
لغتنامه دهخدا
پوش . (اِ) جامه . لباس : تا چند کنی پوش ز پوشی کسان از جامه ٔ عاریت نشاید برخورد. نظام قاری (دیوان البسه ص 123).در دو بیت ذیل از فردوسی و اسدی پوش نیز بمعنی جامه و پوشش و لباس آمده است : ز پیشی و بیشی ندارند هوش خورش نان کشکین و پشمینه پوش . فردوسی ....
-
پوش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پوشیدن) puš ۱. = پوشیدن۲. پوشاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جُرمپوش، خطاپوش.۳. پوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنپوش، سبزپوش، سفیدپوش، سیاهپوش.۴. (اسم) [قدیمی] پوشش؛ پوشاک؛ جامه.۵. (اسم) [قدیمی] چادر بزرگ؛ خرگاه؛ سراپرده؛ پرده.۶. (اسم)...
-
پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) puš = بوش۲buš
-
پُوش
لهجه و گویش بختیاری
puš طبقه .
-
پوش
لهجه و گویش تهرانی
آخال و پوسته سبک /برف سبک/خیمه بزرگ
-
perianth segment
قطعۀ گُلپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← گُلپار
-
chlamydeous
گلپوشدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی گلی که دارای گلپوش است
-
achlamydeous
بیگلپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی گلی که فاقد گلپوش است
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ َ ] (اِ) در تداول عامه با یکدیگر برابری توانستن .- از گل هم برآمدن ؛ از پس هم برآمدن .- گل هم انداختن ؛ بیکدیگربند کردن .- گل هم کردن ؛ بیکدیگر پیوستن .|| گریبان .یقه (در لهجه ٔ قزوینی ).
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ِ ] (اِ) پهلوی گیل . رجوع به هوبشمان ص 927 شود. (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاک به آب آمیخته . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). طین . وَحَل . عثیر؛ گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک . طِآة رَبدیا رَبَد؛ گل تنک . صلصال ؛ گل ...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِ) سپیدی که بر ناخن افتد. فوفه . (زمخشری ).