کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُردۀ جوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
weld reinforcement
گُردۀ جوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] فلز جوش مازاد بر مقدار لازم برای پر کردن شیار جوش
-
واژههای مشابه
-
گرده
لغتنامه دهخدا
گرده . [ گ َ دَ / دِ ] (اِ) (از: گرد (به فتح ) + ه ، پسوند نسبت ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاکه ٔ نقاشان باشد و آن زغال سوده است که در پارچه بسته اند و بر کاغذهای سوزن زده طراحی کرده مالند تا از آن طرح و نقش بجای دیگر نشیند و آن کاغذ سوزن را نی...
-
گرده
لغتنامه دهخدا
گرده . [ گ ِ دَ / دِ ] (اِ) هر چیز مدور گرد. || پارچه ٔ زرد مدوری که یهودان بر کتف جامه ٔ خود دوزند بجهت امتیاز از مسلمانان خصوصاً و آن را به عربی غیار خوانند. (برهان ) (آنندراج ) : گرده بر دوش راهب دیرم حلقه در گوش ساجد لاتم .نزاری قهستانی (از حاشیه...
-
گرده
لغتنامه دهخدا
گرده . [ گ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اصطهبانات شهرستان فسا، واقع در 12000گزی باختر اصطهبانات و 2000گزی شوسه ٔ فسا به اصطهبانات . هوای آن معتدل و دارای 380 تن جمعیت است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، انجیر و لبنیات . ...
-
گرده
لغتنامه دهخدا
گرده . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ) عضو مخصوص . (انجمن آرا). میان دو کتف که سنگینی کوله بر روی آن افتد. میان دو شانه . پائین گردن از پشت .- کار از گرده ٔ کسی کشیدن ؛ بنفع خود او رابکار واداشتن . || کلیه . (فرهنگ رشیدی ) (دهار) (منتهی الارب ). کُلوَه (به لغت...
-
گرده
لغتنامه دهخدا
گرده . [گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل ، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری اردبیل و 3هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به آستارا. هوای آن معتدل است و 649 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت ...
-
pollen
گَرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ریزهاگهای (microspores) حاوی کامههای گیاهی نر که در بَساک گلها تولید میشود متـ . دانۀ گَرده pollen grain * مصوب فرهنگستان اول
-
platelet, plaquette (fr.)
گِرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ساختاری سکهمانند به قطر 2 تا 4 میکرومتر که در خون همۀ پستانداران موجود است و در انعقاد خون نقش دارد
-
گرده
واژگان مترادف و متضاد
۱. قرص، گرد، مدور ۲. قرصنان
-
گرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) garde ۱. گردمانند؛ شبیه گرد.۲. (زیستشناسی) سلولهای نر گیاه؛ دانههای ریز که در بساک گیاه وجود دارد؛ گرد نرِ گل.
-
گرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gurtak] gerde ۱. هرچیز گرد و مدور، مانند نان گرد: گردۀ نان.۲. طرح نقاشی.۳. نقشه یا تصویر یا نوشتهای که از روی آن نقشه و تصویر یا نوشتۀ دیگری کپی کنند.〈 گرده برداشتن: (مصدر متعدی) طرح کردن یا کپی برداشتن از روی تصویر یا نوشتهای.&l...
-
گرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gurtak] (زیستشناسی) [قدیمی] gorde = کلیه
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ) [ په . ] (ص مر.) 1 - هرچیز گرد و مدور مانند: نان . 2 - نوعی برنج .
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گُ دِ) (اِ.) 1 - شانه ، دوش . 2 - کلیه . ؛بر ~ی کسی سوار شدن کنایه از: اراده و اختیار او را به دست گرفتن .