کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُدارِ وَرْ اُو زِدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گُدارِ وَرْ اُو زِدَ
لهجه و گویش گنابادی
godare war ouw zeda در گویش گنابادی یعنی قبل از عمل و اقدام اقدام به تحقیق و بررسی و پژوهش کردن درباره آن کار یا اقدام
-
واژههای مشابه
-
گدار
لغتنامه دهخدا
گدار. [ گ ُ ] (اِ) معبر . ممر: اسگدار؛ اسب گدار. گاوگدار. کبک گدار.- بی گدار به آب زدن ؛ بی احتیاط به کاری قیام کردن . بی فکر کاری را انجام دادن .
-
گدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) godār ۱. گودی ته دره.۲. جایی از رودخانه که خشک و بیآب باشد.۳. گذار و عبور.۴. معبر و گذرگاه.
-
گدار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) معبر و گذرگاه در آب ، پایاب ، جای کم عمق رودخانه که می توان پهنای آن را بدون شنا کردن پیمود.
-
گُداْر
لهجه و گویش گنابادی
godar در گویش گنابادی یعنی جویا شدن از حال و احوال ، پرس و جو از کاری یا چیزی یا کسی ، قنات ، کاریز ، راه عبور از کوه
-
گدار
دیکشنری فارسی به عربی
معبر , وادي
-
گُدار
لهجه و گویش بختیاری
godâr 1. گدار، جاى کمعمق رودخانه؛ 2. انتهاى برجستگى کوه.
-
گُدار
لهجه و گویش تهرانی
راه سربالا
-
کبک گدار
لغتنامه دهخدا
کبک گدار. [ ک َ گ ُ ] (اِ مرکب ) گدار کبک . گذرگاه کبک . معبر کبک . تنگه یا جزآن که کبکان گاه هجرت از آن گذرند و شکار در آن وقت سهل باشد. (یادداشت مؤلف ). معبر کبکان و آن سالی دوبار و در امکنه ٔ مخصوص باشد. (از یادداشت مؤلف ).
-
گاه گدار
لغتنامه دهخدا
گاه گدار. [ گ ُ ] (ق مرکب ) گاه و گدار. ندرةً. به ندرت .
-
گدار کوراسپید
لغتنامه دهخدا
گدار کوراسپید. [ گ ُ اِ ] (اِخ ) از جمله ٔ گردنه های مرتفعو تنگه های باریک است . که راه روی اردکان قافله به کازرون و فهلیان است . (از جغرافیای غرب ایران ص 32).
-
گدار نارکن
لغتنامه دهخدا
گدار نارکن . [ گ ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهگیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، در 1000گزی جنوب لنده مرکز دهستان و 42هزارگزی شمال اتومبیل رو بهبهان . کوهستانی ، گرمسیر مالاریائی و سکنه ٔ آن 200 تن می باشد. آب آن از چشمه ٔ کارون . محصول آن ...
-
گاودانه گدار
لغتنامه دهخدا
گاودانه گدار. [ ن َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه ، واقع در 8000گزی جنوب صحنه و 8000گزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه به همدان . دشت . سرد معتدل . دارای 138 تن سکنه . آب آن از گاماسیاب . محصول آنجا غلات ، تریاک ، حبوبات ، تو...
-
گاه گدار
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] gāhgodār بعضیاوقات؛ بهندرت.