کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَوِنِ کتیرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گَوِنِ کتیرا
لهجه و گویش بختیاری
gaven-e katirâ گونِ کتیرا (نوعى گون با ساقه و شاخههاى بلند زردرنگ که از تیغ زدن انتهاى ساقه آن صمغى بهنام کتیرا بهدست آید).
-
واژههای مشابه
-
گون
لغتنامه دهخدا
گون . (اِ) رنگ و لون ، چه گلگون ، گلرنگ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : سموم خشمش اگر برفتد به کشور روم نسیم لطفش اگر بگذرد به کشور زنگ ز ساج باز ندانند رومیان را گون ز عاج باز ندانند زنگیان را رنگ . فرخی .بستد از یا...
-
گون
لغتنامه دهخدا
گون . [ گ َ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار. واقع در 68000 گزی شمال باختری چاه بهار و 17000 گزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک . سکنه ٔ آن 45 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گون
لغتنامه دهخدا
گون . [ گ ُ وِ ] (اِخ ) نام شهری است از شهرهای فارس . (برهان قاطع). این کلمه در فارسنامه ٔ ابن البلخی و معجم البلدان و حدودالعالم نیامده و ظاهراً مصحف «گور» = جور (معرب ) است که نام قدیم فیروزآباد باشد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
گون
واژگان مترادف و متضاد
رنگ، صبغه، فام، گونه، لون
-
گون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōn] ‹گونه› [قدیمی] gun ۱. رنگ؛ لون.۲. نوع.۳. (پسوند) مانند؛ شبیه؛ رنگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آذرگون، گلگون، لالهگون، نیلگون.
-
گون
فرهنگ فارسی معین
(گَ وَ) (اِ.) نوعی گیاه خاردار که دارای ساقه های ستبر و شاخه های بلند می باشد. بیشتر در نقاط کوهستانی می روید و گل های آن سفید یا زرد رنگ می باشد.
-
گون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] 1 - (اِ.) گونه ، رنگ . 2 - (پس .) به صورت پسوند در ترکیبات آید به معنی شکل و رنگ : آبگون ، آسمان گون ، بنفشه گون .
-
گندم گون
لغتنامه دهخدا
گندم گون . [ گ َ دُ ] (ص مرکب ) آدم سبزه . ادْماء. اسمر. (ناظم الاطباء). اَملَج : دُحسُم ودحسمان و دُحسُمانی ؛ مردم گندم گون فربه گرداندام . رجل دَحمَس ؛ مرد گندم گون درشت فربه . رجل دُحامِس و دُحمُسان و دُحمُسانی ّ؛ مرد گندمگون درشت فربه . (منتهی ال...
-
گون دوشمین
لغتنامه دهخدا
گون دوشمین . [ م ِ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل . واقع در 16هزارگزی باختری اردبیل و 3 هزارگزی خیاو به اردبیل . کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 1328 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کند و چشمه تأمین میشود. محصول عم...
-
گون گنبد
لغتنامه دهخدا
گون گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) بنا به روایت بیهقی یکی از محلات اصفهان بوده است . (تتمه ٔ صوان الحکمه ص 58 و 51).
-
گون آباد
لغتنامه دهخدا
گون آباد. [ گ َ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . واقع در 36000 گزی جنوب ساردوئیه و 14000 گزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه . سکنه ٔ آن 12 تن است . ساکنان از طایفه ٔ کوهستانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
-
گون آبادی
لغتنامه دهخدا
گون آبادی . (ص نسبی ) منسوب به گون آباد. گونابادی . گنابدی . جنابدی . رجوع به گنابادی شود.
-
گون بان
لغتنامه دهخدا
گون بان . [ گ َ وَم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . واقع در 31000 گزی شمال باختر صحنه و 2000 گزی خاور شوسه ٔ کرمانشاه به سقز. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ،قلمستان...