کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَهَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باب گهر
لغتنامه دهخدا
باب گهر. [ گ ُ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان در 28هزارگزی شمال خاوری زرند و 12هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. کوهستانی ، سردسیر. دارای 342 تن سکنه است . آب آن از قنات است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی قال...
-
باب گهر
لغتنامه دهخدا
باب گهر.[ گ ُ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 90هزارگزی شمال باختری کرمان ، 5هزارگزی خاور راه مالرو کرمان - شاهزاده محمد. دارای 25 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
پاک گهر
لغتنامه دهخدا
پاک گهر. [ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) پاک نژاد. اصیل . مَحض . مَحضه . پاکزاد. پاکزاده . حلال زاده : شاد باش ای ملک پاکدل پاک گهرکام ران ای ملک نیکخوی نیک خصال .فرخی .
-
پاکیزه گهر
لغتنامه دهخدا
پاکیزه گهر. [ زَ / زِ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) پاک گهر. پاک نژاد. اصیل . محض . محضه : میگفت بدندان بتم عقددُررمن همچو توام لطیف و پاکیزه گهر. ؟ای جهاندار بلنداختر پاکیزه گهرای مخالف شکر رزم زن دشمن مال .فرخی .
-
بی گهر
لغتنامه دهخدا
بی گهر. [ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) مخفف بی گوهر. بی اصل . نانجیب : بدو گفت کاین نزد بهرام بربگو ای سبک مایه ٔ بی گهر... فردوسی .و رجوع به گهر و گوهر شود.
-
تیره گهر
لغتنامه دهخدا
تیره گهر. [ رَ / رِ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) بدگهر. سیاه گهر. بدسرشت و تیره نهاد : گور و ملک الموت بهم بینداز توگر گرز زنی بر عدوی تیره گهر بر. سنائی .رجوع به تیره شود.
-
خوش گهر
لغتنامه دهخدا
خوش گهر. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) خوش گوهر. خوش ذات . خوش طبیعت .
-
پاک گهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پاکگوهر› [قدیمی، مجاز] pākgohar پاکیزهگهر؛ پاکنژاد؛ پاکزاده؛ نجیب؛ اصیل.
-
پاکیزه گهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākizegohar = پاکگهر
-
عالی گهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'āligohar دارای نژاد و نسب شریف؛ عالیگوهر؛ عالینژاد؛ پاکنژاد.
-
گَلِ گهر
لهجه و گویش بختیاری
gal-e gahar نام دریاچه مشهورى بر فراز اشتران کوه لرستان.
-
گهر تف دار
لغتنامه دهخدا
گهر تف دار. [ گ ُ هََ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف گوهر تف دار. رجوع به همین کلمه شود.
-
گهر عقد فلک
لغتنامه دهخدا
گهر عقد فلک . [ گ ُ هََ رِ ع ِ دِ ف َ ل َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ستاره های آسمانی است . (از فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
لعل و گُهَر
فرهنگ گنجواژه
جواهر.
-
دُرّ و گهر
فرهنگ گنجواژه
جواهر.