کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَرّى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) بیماری جرب .
-
گری
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (پس .) در ترکیب با بعضی واژه ها، معنای حاصل مصدری می دهد. مانند: دادگری .
-
گری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - پیمانه ، کیل . 2 - جریب .
-
گری
دیکشنری فارسی به عربی
جرب
-
گَری
لهجه و گویش تهرانی
جرب دار،کچل،جرب
-
گری
واژهنامه آزاد
نوعی بیماری پوستی
-
عشوه گری
لغتنامه دهخدا
عشوه گری . [ ع ِش ْ وَ / وِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی . عشوه کاری . (فرهنگ فارسی معین ). دلفریبی و شوخ چشمی . (ناظم الاطباء) : یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری . خاقانی .- عشوه گری کردن ؛ عشوه سازی کردن : عش...
-
طیره گری
لغتنامه دهخدا
طیره گری . [ طَ/ طِ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) خشمگنی : چند من از بی توئی زارگری و گری طیره گری را تو زآن گریه ٔ من خندخند.سوزنی .
-
غارت گری
لغتنامه دهخدا
غارت گری . [ رَ گ َ ] (حامص مرکب ) دزدی . دزدی کردن . به غارت بردن . چپاول کردن . یغما کردن . به یغما بردن . به تاراج بردن . چپو کردن .
-
کماسه گری
لغتنامه دهخدا
کماسه گری . [ ک َ س َ / س ِ گ َ ] (حامص مرکب ) ساختن کَماسه . (فرهنگ فارسی معین ). شغل و عمل کماسه گر : امام بلخ کماسه گری نکو داندکه از کماسه می اندرپیاله گرداند. سوزنی (از آنندراج ).و رجوع به کَماسَه و کماسه گر شود.
-
کنده گری
لغتنامه دهخدا
کنده گری . [ ک َ دَ / دِ گ َ ] (حامص مرکب ) نقر. نقاری . کنداگری . عمل کنده گر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نحت ؛ کنده گری کردن در چوب . (منتهی الارب ).حکاکی و قلم زنی . (ناظم الاطباء). کنده کاری : گفت چه کار دانی گفت درودگری دانم و نقاشم و کنده گری...
-
کوفت گری
لغتنامه دهخدا
کوفت گری . [گ َ ] (حامص مرکب ) تذهیب و طلاکوبی . (ناظم الاطباء).
-
کوزه گری
لغتنامه دهخدا
کوزه گری . [ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب )کار و عمل کوزه گر. رجوع به کوزه گر شود. || (اِ مرکب ) جایی که کوزه سازند. کارخانه یا کارگاه کوزه گر. کوزه گرخانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گری بزرگ
لغتنامه دهخدا
گری بزرگ .[ گ ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کورانیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 40 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز. هوای آن معتدل و دارای 784 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع ...
-
گری بلمک
لغتنامه دهخدا
گری بلمک . [ گ ُ ب َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا گریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد، واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری ملاوی و 11 هزارگزی خاور اتومبیل رو خرم آباد به اندیمشک ، هوای آن کوهستانی گرمسیر و مالاریائی ، دارای 500 تن سکنه است . آب آنجا ا...