کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گویک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گویک
/guyak/
معنی
۱. گوی کوچک.
۲. تکمه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
lump, womb
-
جستوجوی دقیق
-
گویک
لغتنامه دهخدا
گویک . [ ی َ ] (اِ مصغر) گوی کوچک . گوی خرد. گویچه . || تکمه ٔ گوی گریبان . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ) (آنندراج ). گوی گریبان و گوی که بر سر ازار بندند. و گوی که بر سر فرج باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ) : سیلی خورد از گویک زهدانی خاتون ه...
-
گویک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ گوی] [قدیمی] guyak ۱. گوی کوچک.۲. تکمه.
-
واژههای مشابه
-
هو گویک
فرهنگ فارسی معین
(هُ یَ) (اِ.) مرغ حق گو، مرغ شب آویز.
-
جستوجو در متن
-
گویچه
واژگان مترادف و متضاد
گلبول، گویک
-
صعرورة
لغتنامه دهخدا
صعرورة. [ ص ُ رَ ] (ع اِ) گویک گوه گردان . (منتهی الارب ).
-
قعموطة
لغتنامه دهخدا
قعموطة. [ ق ُ طَ ] (ع اِ) در تکمله به معنی قعموط آمده . (اقرب الموارد). رجوع به قعموط شود. || گویک گوی گردان . (منتهی الارب ). گویک گوه گردان . (آنندراج ). دحروجة الجعل . (اقرب الموارد).
-
تزرر
لغتنامه دهخدا
تزرر. [ ت َ زَرْ رُ ] (ع مص ) گویک بستن پیراهن . (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از ذیل اقرب الموارد). || (مص )استوار کردن گویک پیراهن را. (ذیل اقرب الموارد).
-
قوقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: گوگه] [قدیمی] quqe تکمۀ کلاه، پیراهن، و مانند آن: ◻︎ بر جیب و کله نهند پس تر / آن قوقهٴ لعل و گویَکِ زر (خاقانی۱: ۲۴۵).
-
دجة
لغتنامه دهخدا
دجة. [ دُ ج َ ] (ع اِ) سه انگشت با لقمه . || گویک پیراهن . ج ، دجاة. دجی . (منتهی الارب ).
-
قمحانة
لغتنامه دهخدا
قمحانة. [ ق ِ ن َ ] (ع اِ) مابین پس سر و گویک پس سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قاموس ).
-
قمعوطه
لغتنامه دهخدا
قمعوطه . [ ق ُ طَ ] (ع اِ) گویک خبزدوک . (منتهی الارب ). دحروجة الجعل . قعموطة. (از اقرب الموارد).
-
ازرار
لغتنامه دهخدا
ازرار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ زِرّ، به معنی گویک گریبان و جز آن . دگمه . تکمه .
-
عفیرة
لغتنامه دهخدا
عفیرة. [ع َ رَ ] (ع اِ) گویک گوی گردان . (منتهی الارب ). جعل . (ناظم الاطباء). گویک گوه گردان . (آنندراج ). دحروجة. (از اقرب الموارد). || (ص ) زنی که به کسی هدیه نفرستد. (منتهی الارب ). عفیر. رجوع به عفیر شود.