کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گویایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گویایی
/guyāy(')i/
معنی
۱. سخنگویی.
۲. پنداری؛ پنداریا؛ ظاهراً.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تکلم، ناطقه، نطق، ≠ لکنت
دیکشنری
eloquence, energy
-
جستوجوی دقیق
-
گویایی
لغتنامه دهخدا
گویایی . (حامص ) عمل گویا. گفتن . سخن گفتن . حالت و چگونگی گویا. گفتگو. گفتار وگپ و زبان آوری . (از ناظم الاطباء) : هرچیزی که ملک من است در وقت گویایی من به این سوگند... ازملک من بیرون است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). هر بنده از بندگان که در بندگی م...
-
گویایی
واژگان مترادف و متضاد
تکلم، ناطقه، نطق، ≠ لکنت
-
گویایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) guyāy(')i ۱. سخنگویی.۲. پنداری؛ پنداریا؛ ظاهراً.
-
گویایی
دیکشنری فارسی به عربی
کتاب
-
جستوجو در متن
-
سامعه
واژگان مترادف و متضاد
شنوایی، گوش ≠ گویایی
-
صمت
واژگان مترادف و متضاد
خاموشی، خموشی، سکوت ≠ گویایی
-
شنوایی
واژگان مترادف و متضاد
سامعه ≠ گویایی، ناطق
-
ناطقه
واژگان مترادف و متضاد
تکلم، قوهنطق، گویایی
-
flapped, flap 4
زنشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] آوایی که تنها در نتیجۀ یک بار تماس سریع یک عضو گویایی متحرک با یک عضو گویایی ثابت ایجاد شود
-
خموشی
واژگان مترادف و متضاد
سکوت، سکون، صمت، ناگویایی ≠ گویایی
-
گنگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیزبانی، لالی ۲. ابهام ≠ گویایی
-
گویانیدن
لغتنامه دهخدا
گویانیدن . [ دَ ] (مص ) خود رابه گویایی درآوردن : تَمَسلُم ؛ مسلمان گویانیدن . (ازمنتهی الارب ). || تکلف در گویندگی کردن .
-
خاموشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خموشی، سکوت، صمت ≠ شلوغی ۲. گویایی ۳. اطفا ۴. تاریکی ≠ روشنایی، روشنی
-
سمع
واژگان مترادف و متضاد
۱. گوش ≠ چشم، عین ۲. شنوایی ≠ گویایی ۳. اصغا، شنود ≠ گفت ۴. نیوشیدن