کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوپال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوپال
/gupāl/
معنی
= کوپال: ◻︎ به پای آورد زخم گوپال من / نراند کسی نیزه بر یال من (فردوسی:۲/۱۳۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوپال
لغتنامه دهخدا
گوپال . (اِ) عمود و گرز آهنین . (برهان ). گرز و عمود. (آنندراج ) : چو بینند تاو بر و یال من به جنگ اندرون زخم گوپال من . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 348).چو دیوان بدیدند گوپال اوی بدرّید دلْشان ز چنگال اوی . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 349).مگر...
-
گوپال
لغتنامه دهخدا
گوپال . (اِخ ) نام مبارزی بوده از خویشان پادشاه روس . (برهان ). با بای فارسی ، نام مبارزی بوده از خویشان پادشاه روس . (آنندراج ).
-
گوپال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gupāl = کوپال: ◻︎ به پای آورد زخم گوپال من / نراند کسی نیزه بر یال من (فردوسی:۲/۱۳۵).
-
جستوجو در متن
-
عریض
لغتنامه دهخدا
عریض . [ ع َ رِی ْ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میربچه ٔ بخش رامهرمز شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 110 تن . آب آن ازرودخانه ٔ گوپال . محصول آن غلات ، برنج ، کنجد و بزرک است . ساکنان این ده از طایفه ٔ زبید هستند و آن را «بنه زبید» هم نامند. (از فرهنگ جغرافیا...
-
عوده
لغتنامه دهخدا
عوده . [ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاخه و بنه (باوی ) بخش مرکزی شهرستان اهوازبا 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ گوپال و چاه . محصول آنجا غلات و برنج است . ساکنان این ده از طایفه ٔ کعبی شادگان هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رغیوه
لغتنامه دهخدا
رغیوه . [ رَ وِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش رامهرمز شهرستان اهواز. این دهستان از شمال به بخش هفت گل و شهرستان شوشتر، از خاور به بخش هفت گل و رام هرمز، از جنوب به رود گوپال ، از باختر به رودخانه ٔ کارون محدود است . رغیوه از 13 آبادی بزرگ و کوچک ...
-
ژاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] žāle ۱. قطرهای که روی برگ گل یا گیاه قرار میگیرد؛ شبنم: ◻︎ ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحر / راست چون عارض گلبوی عرقکردۀ یار (سعدی۲: ۶۴۶)، ◻︎ ژاله بر گل فتاد چون عرقی / که به رخسار یار من باشد (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۵).۲. [قد...
-
گواژه
لغتنامه دهخدا
گواژه . [ گ َ ژَ / ژِ ](اِ) این کلمه از ریشه ٔ وچ اوستایی و واچ سنسکریت است و با باژ و آواز و آوازه و آوا از یک ریشه است .(از خرده اوستا ص 83). طعنه زدن . (لغت فرس چ اقبال ص 440) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). طعنه زدن به زبان پهلوی . (فرهنگ اسدی نخج...
-
کوپال
لغتنامه دهخدا
کوپال .(اِ) لخت آهنین بود، تازیش عمود است . (لغت فرس اسدی ). عمود و گرز آهنین را گویند. (برهان ). به معنی گرزو عمود باشد و به بای عربی معنی آن روشن تر شود یعنی کوبنده ٔ بال و بازو و به قانونی که در فارسی رسم است یک با را حذف کرده کوب بال را کوبال گوی...
-
تبرزین
لغتنامه دهخدا
تبرزین . [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: تبر، آلت شکستن هیزم + زین ) سلاح . تبر سلاح . تبری را گویند که سپاهیان بر پهلوی زین بندند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از برهان ). نوعی از تبر باشد که سپاهیان در زین اسب نگاه دارند. (غیاث اللغات ) (از ناظ...