کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گوهر باریدن
لغتنامه دهخدا
گوهر باریدن . [ گ َ / گُو هََ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن و پاشیدن گوهر. || بخشیدن گوهر. || کنایه از جوانمردی و کرم و سخاوت باشد. || کنایه از اشک ریختن . گریه کردن . گریستن . || کنایه از باران باریدن ابر. رجوع به گوهربار شود.
-
گوهر تر
لغتنامه دهخدا
گوهر تر. [ گ َ / گُو هََ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک باشد. (آنندراج ) (برهان قاطع) (بهار عجم ). سرشک دیده . || کنایه از سخن با آب و تاب باشد. (آنندراج ). فصاحت و بلاغت . سخنوری . کلمات نغز و حکیمانه .
-
گوهر دیده
لغتنامه دهخدا
گوهر دیده . [ گ َ / گُو هََ رِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بینایی . چشم . دیده : گوهر دیده کجا فرسوده ای پنج حس را در کجا پالوده ای . مولوی .|| کنایه از اشک دیده باشد.
-
گوهر سفتن
لغتنامه دهخدا
گوهر سفتن . [ گ َ / گُو هََ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) سوراخ کردن گوهر. (بهار عجم ) (آنندراج ). دُر سفتن . || کنایه از انشای سخن کردن . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (مؤید الفضلا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قصه خوانی و آن را گهر سفتن هم میگویند. (برهان قاطع) (...
-
گوهر سفته
لغتنامه دهخدا
گوهر سفته . [ گ َ / گُو هََ رِ س ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی )گوهر سوراخ شده . دُر سفته . رجوع به گوهر سفتن شود.
-
گوهر شاه
لغتنامه دهخدا
گوهر شاه . [ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) شاهزاده . || شاه ذات . (مؤید الفضلا). کسی که ذاتاً شاه بود، در صفت و بلندی و بزرگواری .
-
گوهر شکستن
لغتنامه دهخدا
گوهر شکستن . [ گ َ / گُو هََ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) به قطعات کردن گوهر بر اثر ضرباتی که بر آن زنند : همچو گوهر شکستنش خوار است همچو سیماب بستنش دشوار. خاقانی . || کنایه از خندیدن و خنده کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (بهار عجم ) (ناظم الاطباء). || ...
-
گوهر فشاندن
لغتنامه دهخدا
گوهر فشاندن . [ گ َ / گُو هََ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن گوهر. در پاشیدن . ریختن و نثار کردن جواهر. || بخشش های شایان کردن . کرم و سخاوت نمایان کردن . || باران باریدن از ابر. || سخن های نادره و بلیغ و فصیح گفتن . || کلمات رسا و بلیغ نوشتن . رج...
-
گوهر قاجار
لغتنامه دهخدا
گوهر قاجار. [ گ َ / گُوهََ ] (اِخ ) حاجیه گوهر، دخت موسی خان قاجار مادرش طیفون دخت فتحعلیشاه بوده است . از گویندگان فارسی زبان است که دیوان وی در سال 1319-1320 در تهران چاپ شد.علاوه بر سرایندگی از ستاره شناسی نیز اطلاعاتی داشته است . (الذریعه ج 9 ص 9...
-
گوهر کرمانی
لغتنامه دهخدا
گوهر کرمانی . [ گ َ / گُو هََ رِ ک ِ ] (اِخ ) (میرزا عبدالرزاق طبیب ) یکی از خطبای دوره ٔ ناصرالدین شاه قاجار بوده که در عین حال طبابت هم میکرده است و چندی تخلص خود را مفلس و خطیب قرار داده ولی بعد از آنکه در سلک درباریان درآمد تخلص خود راگوهر مقرر د...
-
گوهر کشیدن
لغتنامه دهخدا
گوهر کشیدن . [ گ َ / گُو هََ ک َ /ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حمل کردن گوهر. گوهرکشی . || مجازاً اشک فراهم کردن گریستن را : بی چراغ روی او ای دیده تر مژگان مکن روز ما بی او سیاه است و تو گوهر میکشی . ملاقاسم مشهدی (از بهار عجم ).- گوهر در چیزی کشیدن ؛ گوهر ...
-
گوهر کندن
لغتنامه دهخدا
گوهر کندن . [ گ َ / گُو هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به معنی و مرادف گوهر به تیشه شکستن باشد. (از بهار عجم ). گوهر از کان برآوردن .
-
گوهر گسستن
لغتنامه دهخدا
گوهر گسستن . [ گ َ / گُو هََ گ ُس َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از نثار کردن و ریختن گوهر بر چیزی است . (بهار عجم ) (آنندراج ). || کنایه از فروباریدن باران است بر چیزی : هوا بر سبزه اش گوهر گسسته زمرد را به مروارید بسته . نظامی (از بهار عجم ). || کنایه...
-
گوهر مدراس
لغتنامه دهخدا
گوهر مدراس . [ گ َ / گُو هََم ِ ] (اِخ ) محمدباقرخان مدراسی است که در اواخر قرن دوازدهم مرده است . و از گویندگان فارسی زبان بوده است و دیوان شعر فارسی نیز دارد. (الذریعه ج 9 ص 37).
-
گوهر مژگان
لغتنامه دهخدا
گوهر مژگان . [ گ َ / گُو هََ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک چشم باشد. (مجموعه ٔ مترادفات ).