کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گول زد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گول زد
دیکشنری فارسی به عربی
ارْتَکَبَ اّحتيالاً
-
واژههای مشابه
-
گول زن،گول زنَک
لهجه و گویش تهرانی
وسیله سرگرم کردن،پستانک
-
گم گول
لغتنامه دهخدا
گم گول . [ گ ُ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 12000گزی شمال باختری صالح آباد و 6000گزی باختری راه شوسه ٔ ایلام به مهران واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 200تن است . آب آن از چشمه ٔ شور تأمین میشود. محصول آن غلات ، ذرت ...
-
گول خوردن
لغتنامه دهخدا
گول خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریب خوردن . فریفته شدن . از راه به در رفتن : نخوری گول سکندر نروی همره خضرچند گردی ز پی چشمه ٔ حیوان محتاج . باقر کاشی (از بهار عجم ).من از بی عقلی گول خورده این عمل کردم .(از تاریخ عالم آرای عباسی ص 349). ...
-
گول زدن
لغتنامه دهخدا
گول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن . (مجموعه ٔمترادفات ). فریفتن . از راه به در بردن : زده گولم منجم کذاب الف ابدال خویش را دریاب .ظهوری (از مجموعه ٔ مترادفات ).
-
گول شمردن
لغتنامه دهخدا
گول شمردن . [ ش ِ / ش ُ م ُ دَ ] (مص مرکب ) احمق پنداشتن . نادان فرض کردن . احمق شمردن . کودن پنداشتن . ابله شمردن .
-
گول کردن
لغتنامه دهخدا
گول کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . فریب دادن . و در تداول امروزی گول زدن گویند. (یادداشت مؤلف ). || خود را نادان نمودن . ابله کردن : گول میکن خویش را غره مشوآفتابی را رها کن ذره شو.مولوی .
-
گول گردیدن
لغتنامه دهخدا
گول گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) گول شدن . احمق شدن . احمق و ابله شدن . || در بیت ذیل از مولوی ، معنی وقت تلف کردن . بیهوده وقت گذراندن را می دهد : کی نظاره ٔ اهل بخْریدن بودآن نظاره ٔ گول گردیدن بود.مولوی .
-
گول گرفتن
لغتنامه دهخدا
گول گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نادان و احمق داشتن . ابله و کانا داشتن .
-
گول تپه
لغتنامه دهخدا
گول تپه . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورک بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. واقع در 40000 گزی جنوب مهاباد در مسیر راه شوسه ٔ مهاباد به سردشت . کوهستانی و هوای آن معتدل است و سالم و 90 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه جمالای و محصول آن غلات ،توتون...
-
گول حاج
لغتنامه دهخدا
گول حاج . (اِ مرکب ) حاجی که پیاده به مکه ٔ معظم می رود. || حاجی جاهل به اعمال و رسوم حج . (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوری ج 2 ص 316 شود : ارکان حج هر آنکه ادا کرد حاجی است بسیار حاجی است که گشتند گول حاج . (از شعوری ).رجوع به گول شود.
-
گول خور
لغتنامه دهخدا
گول خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب )که گول خورد. که فریب خورد. که زود از راه برود. فریب خور. آب دندان . گول . احمق . پپه . (یادداشت مؤلف ).
-
گول خورده
لغتنامه دهخدا
گول خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فریفته شده . رجوع به گول و گول خوردن شود.
-
گول خوری
لغتنامه دهخدا
گول خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) صفت گول خور. رجوع به گول خور شود.