کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گولخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گولخ
/gulax/
معنی
= گلخن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گولخ
لغتنامه دهخدا
گولخ . [ ل َ ] (اِ) گولخن . گولخ . کولخ . گلخان . گولخان . گلخن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلخن که آتشگاه حمام است . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری )تون حمام . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) : چون گولخ است قوافی قصیده چون گلشن مر...
-
گولخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gulax = گلخن
-
جستوجو در متن
-
کولخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kulax ۱. آتشدان؛ منقل.۲. گلخن؛ گولخ.
-
کولخ
لغتنامه دهخدا
کولخ . [ ل َ ] (اِ) به معنی آتشدان و منقل باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظاهراً گولخ است مخفف «گولخن » و با گیلکی «کله » (منقل ) مقایسه شود. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گولخ شود.
-
گولخن
لغتنامه دهخدا
گولخن . [ خ َ ] (اِ مرکب ) گولخ . گولخ . گلخن . گلخان . گولخان . (حاشیه ٔ برهان قاطعچ دکتر معین ). گلخن حمام . (فرهنگ شعوری ). گلخن حمام است که آتشگاه است . (انجمن آرای ناصری ) : صد جان فدای یار من ، او تاج من دستار من جنت ز من غیرت برد، گر درروم در ...
-
کولنج
لغتنامه دهخدا
کولنج . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) بر وزن و معنی قولنج باشد و آن بادی است که به سبب آن شکم و پهلو درد کند و بیم هلاکت باشد و قولنج معرب کولنج بود. (برهان ). درد شکم ، قولنج معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). به وزن و معنی قولنج و آن مرضی است که در امعاء از ریح یا پیچ...
-
کولخ
لغتنامه دهخدا
کولخ . [ ل َ ] (اِخ ) با ثانی مجهول ، نام مردی بوده تورانی که اسفندیار را از راه هفت خوان به رویینه دژ رسانید. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در فهرست ولف «کولخ » و «گولخ » نیامده و شخصی که اسفندیار را در هفتخوان رهنمایی کرد گرگسار بود. (حاشی...
-
تون
لغتنامه دهخدا
تون . (اِ) روده ٔ پاک نکرده را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). روده ٔ گوسفند که در او سرگین بود. (شرفنامه ٔ منیری ). || قرارگاه نطفه را نیز گفته اند که زهدان باشد. (برهان ). زهدان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قرارگاه نطفه در رحم که زهدانش نیز گویند. ...