کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گولان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گولان
لغتنامه دهخدا
گولان . (اِخ ) دهی است از دهستان بافت بخش هوراند شهرستان اهر. واقع در 13500گزی خاوری هوراند و 30500گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. واقع در کوهستان وهوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 146 تن است . آب آن از رودخانه ٔ قره سو و چشمه تأمین میشود. محصولات آنجا غلات و بر...
-
گولان
لغتنامه دهخدا
گولان . (اِخ ) دهی است از دهستان بریاحی بخش سردشت مهاباد. در 4000 گزی جنوب باختر سردشت و 25000 گزی جنوب راه ارابه رو بیوران به سردشت . کوهستانی و جنگل و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از رودخانه ٔ سردشت ومحصولات آن غلات ، توتون ، کتیرا ...
-
گولان
لغتنامه دهخدا
گولان . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی . 7000 گزی جنوب خاوری سلماس در مسیر شوسه ٔ سلماس به ارومیه . جلگه و هوای آن معتدل است . 150 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه زولا و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است . راه آن شو...
-
گولان
لغتنامه دهخدا
گولان . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انزل بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه .واقع در 47000گزی شمال باختری ارومیه به سلماس . واقع در دره و هوای آن معتدل است . 267 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و قنات و محصول آن غلات و توتون و چغندر و شغل اهالی زراعت و صنا...
-
گولان
لغتنامه دهخدا
گولان . [ گ َ / گُو ] (اِ) نام دوایی است که از بیخ درخت شمشاد سازند. (آنندراج ). نوع نر از گیاه اسل . (ناظم الاطباء). شعوری گوید: بر وزن و معنی جولان است که نوع اعلای آن در مکه یافت می شود و آن را به عربی حضیض مکی گویند. (شعوری ج 2 ص 303).
-
جستوجو در متن
-
goulan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گولان
-
Golan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گولان
-
Golan Heights
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتفاع گولان
-
نقش کند
لغتنامه دهخدا
نقش کند. [ ن َ ک َ ] (ن مف مرکب ) حکاکی شده . منبت کاری شده . که بر آن نقش و نگار کنده باشند : پیش چوب و پیش سنگ نقش کندای بسا گولان که سرها می نهند.مولوی .
-
اغمار
لغتنامه دهخدا
اغمار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُمر و غُمُر، بمعنی گول و زعفران . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نادان و ناآزموده کاران . (غیاث اللغات ). ج ِ غُمر،زعفران و نوعی طلا که زنان بر روی مالند. و ج ِ غِمر،بمعنی حقد و عطش . (از اقرب الموارد). ناآزمودگان . گ...
-
سالوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sālus ۱. فریبدهنده؛ مکار؛ حیلهگر؛ ریاکار: ◻︎ گفت آن سالوس زرّاق تهی / دام گولان و کمند گمرهی (مولوی: ۹۲۷).۲. (اسم) خدعه؛ مکر؛ حیله؛ فریب: ◻︎ زمانی به سالوس گریان شدم / که من زآنچه گفتم پشیمان شدم (سعدی۱: ۱۷۹)، ◻︎ دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گل...
-
زراق
لغتنامه دهخدا
زراق . [ زَرْ را ] (ع ص ) خداع . فریبنده . (از تاج العروس ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خداع . (ذیل اقرب الموارد). یقال : فلان زراق ؛ ای خداع . (اللسان از ذیل اقرب الموارد). صاحب نفاق و ریا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عشوه گر. شیاد. (یا...
-
سالوس
لغتنامه دهخدا
سالوس . (ص ) از فارسی تعریب شده بمعنی خادع . (دزی ج 1ص 622، از حاشیه برهان قاطع چ معین ). مردم چرب زبان وظاهرنما و فریب دهنده و مکار و محیل و دروغگو و فریبنده باشد. و به عربی شیاد خوانند. (برهان ). کسی را گویند که خود را به چرب زبانی و زهد و صلاح ظاه...
-
تاک
لغتنامه دهخدا
تاک . (اِ) درخت انگور. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 250) (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ اوبهی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). در تکلم موو نام دیگرش رز است . (فرهنگ نظام ). درخت رز و نهال رز. (ناظم الاطباء). ک...