کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گول
/gul/
معنی
۱. ابله؛ نادان؛ احمق.
۲. مکر و فریب.
〈 گول زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] فریب دادن.
〈 گول خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه] فریب خوردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ابله، ابله، احمق، پخمه، کمعقل، کمهوش، کندفهم، نادان، وغب
۲. بامبول، ترفند، حقه، خدعه، غبن، فریب، فند، کلک، نیرنگ
فعل
بن گذشته: گول خورد
بن حال: گول خور
دیکشنری
cuckoo, chicanery, cretin, deceit, dupe, fatuous, fool, unintelligent
-
جستوجوی دقیق
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. در 5500گزی خاور بوکان و 5500 گزی خاور راه شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . این ده واقع درجلگه ، و هوای آن معتدل است و 194 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ، محصول آن غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی ...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (اِخ ) در قدیم دو ناحیه به نام گول شناخته میشد یکی گول سیز آلپین (گول این سوی آلپ نسبت به رومی ها)که شامل ایتالیای شمالی میشد و در مدت درازی قبایل گولوا در آن ناحیه مسکن داشتند و دیگری گول ترانس آلپین (گول آن سوی آلپ نسبت به رومی ها) که شامل سر...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (اِخ ) دهی است از دهستان چالدران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو. در 22000گزی شمال باختری سیه چشمه و 5500گزی باختر شوسه ٔ سیه چشمه به کلیسا کندی . کوهستانی و هوای آن سردسیر و سالم است . و 193 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زر...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 83هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 4500گزی خاور راه شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . این ده درجلگه واقع و هوای آن معتدل است . 113 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، بادام ، حبوبات...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ترکی ، اِ) آبگیری که اندک آب در آن استاده باشد. (برهان قاطع). جایی بود که آب تنگ ایستاده بود. (لغت فرس ). آبگیر. (فرهنگ شعوری ). به معنی حوض و استخر در ترکی . (کاشغری ج 3ص 98). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ دکتر معین ). در ترکی به معنی تالاب کوچک . (غ...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . [ گ َ / گُو ] (اِ) پشمینه ای است با مویهای آویخته و آن را درویشان پوشند،و به عربی دلق گویند. (برهان قاطع) (سروری ) (سراج اللغات ) (رشیدی ). خرقه ٔ پرمو و پشم که درویشان پوشیدن آن را عادت دارند. (فرهنگ شعوری از ادات الفضلاء).
-
گول
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابله، ابله، احمق، پخمه، کمعقل، کمهوش، کندفهم، نادان، وغب ۲. بامبول، ترفند، حقه، خدعه، غبن، فریب، فند، کلک، نیرنگ
-
گول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gul ۱. ابله؛ نادان؛ احمق.۲. مکر و فریب.〈 گول زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] فریب دادن.〈 گول خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه] فریب خوردن.
-
گول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] gul جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد؛ تالاب؛ حوض: ◻︎ گولی تو از قیاس که گر برکشد کسی / یک کوزه آب از او به زمان تیرهگون شود (عنصری: ۳۳۰).
-
گول
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص .)ابله ، نادان . 2 - (اِ.) مکر، فریب . 3 - دلق .
-
گول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)1 - حوض . استخر، تالاب . 2 - دریاچه .
-
گول
دیکشنری فارسی به عربی
احتيال , تملق , خدعة , داهن , نورس , وهم
-
گول
واژهنامه آزاد
گل، مثل گل محمدی یا گل لاله و..