کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوشوار
/gušvār/
معنی
۱. = گوشواره
۲. [قدیمی] گوشمانند.
۳. [قدیمی] گوشهمانند.
۴. [قدیمی] گوشۀ ایوان.
۵. کنج اتاق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آویز، آویزه، گوشوارک، گوشواره
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشوار
لغتنامه دهخدا
گوشوار. [ گوش ْ ] (اِ مرکب ) مرکب از: گوش + وار. به معنی آنچه گوش میبرد و حمل میکند و مراد زیوری است سیمینه یا زرینه و یا بلورینه یا از فلزات دیگر گاه مرصع و یا از جنس سنگهای قیمتی که در گوش آویزند. زیوری که در گوش آویزند و آن را به تازی قرط خوانند و...
-
گوشوار
واژگان مترادف و متضاد
آویز، آویزه، گوشوارک، گوشواره
-
atrial auricula, auricula atrialis, atrial appendage, auricula 1, auricle 1
گوشوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] کیسۀ مخروطیشکل کوچکی شبیه به لالۀ گوش که از بخش قدامی فوقانی هر دهلیز قلب بیرون آمده است
-
گوشوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gušvār ۱. = گوشواره۲. [قدیمی] گوشمانند.۳. [قدیمی] گوشهمانند.۴. [قدیمی] گوشۀ ایوان.۵. کنج اتاق.
-
گوشوار
لهجه و گویش تهرانی
بخشی از سقف
-
جستوجو در متن
-
آویزه
واژگان مترادف و متضاد
گوشوار، گوشواره
-
شنف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šanf گوشوار؛ گوشواره.
-
لغاز
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) گوشوار دیوار.
-
لغاز
لغتنامه دهخدا
لغاز. [ ل ُ ] (اِ) (اصطلاح بنایان ) گوشوار دیوار.
-
ارعث
لغتنامه دهخدا
ارعث . [ اَ ع َ ] (ع ص ) که گوشوار دارد.
-
داجک
لغتنامه دهخدا
داجک . [ ج َ ] (اِ) گوشوار. داچک . رجوع به داچک شود.
-
اسکندانی
لغتنامه دهخدا
اسکندانی . [ اِ ک َ ] (اِ) قسمی سنگ شفاف که از آن نگین و گوشوار و مانند آن کنند.
-
تقرط
لغتنامه دهخدا
تقرط. [ ت َ ق َرْ رُ ] (ع مص ) با گوشوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). گوشوار در گوش کسی کردن . (زوزنی ).
-
آویز
واژگان مترادف و متضاد
۱. آونگ، گوشوار ۲. آویخته، آویزان، معلق ۳. آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد