کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوشن
/govešn/
معنی
گفتار؛ کلام؛ سخن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گویش، گوش› [قدیمی] govešn گفتار؛ کلام؛ سخن.
-
جستوجو در متن
-
گوشت
لغتنامه دهخدا
گوشت . [ گ ُ وِ] (اِمص ) گُوِش . گُوِشْن . گفتار. گویش : معجز پیغمبر مکی تویی به کنش و به منش و به گوشت .محمدبن مخلد سگزی (از تاریخ سیستان ).
-
شن
لغتنامه دهخدا
شن . [ ش َ ] (پسوند) در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن ، جوشن ،«گوشن »، روشن ، اشن ، پشن ، اوشن ، آبشن ، دوشن ، در گلشن و تبشن (به معنی آب گرم معدنی ). (یادداشت مؤلف ).
-
اشن
لغتنامه دهخدا
اشن . [ اِ / -ِش ْ ] (پسوند) -ِشن . بمعنی «اِش » یا «ش » علامت اسم مصدر است که در برخی از لهجه ها به آخر مفرد امر ملحق شود و اسم مصدر سازد: کنشن . گوارشن . بوشن . گوشن .گزارشن (= گزارش ). جوارشن . و رجوع به اش و ش شود.
-
ارشن
لغتنامه دهخدا
ارشن . [ اَ ش َ ] (اوستایی ، اِ) اسب نر. این لغت در پهلوی گوشن یا وشن و در فارسی گشن آمده است و سیاوش (نام پسر کیکاوس ) در اوستا سیاورشن (از: سیاو، به معنی سیاه + ارشن ) است . یعنی دارنده ٔ اسپ سیاه . رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 2...
-
منشن
لغتنامه دهخدا
منشن . [ م َ ن ِ ] (اِ) به معنی منش است که به معنی خوی و طبیعت باشد. (برهان ). مزید علیه منش بر قیاس گزارشن و پاداشن . (آنندراج ). خوی و سرشت و منش و طبیعت و مزاج . (ناظم الاطباء). || همت و کرم . (برهان ). همت و کرم و جوانمردی . || وقار و گرانی و شکو...
-
دٔنو
لغتنامه دهخدا
دٔنو. [ دَ ءِ ] (ص ) دنوتک (پهلوی ) . در اوستا صفتی است گاو و اسب و شتر ماده را برای بازشناختن از نرآنان و صفتی که بازشناختن گاو و اسب و شتر نر بکار رفته «ارشن » است که در پهلوی «گوشن » و در فارسی صورت «گشن » بخود گرفته است و بمعنی نر بکار میرود. (از...
-
گشن
لغتنامه دهخدا
گشن . [ گ َ / گ َ ش َ ] (ص ) محمد معین در حاشیه ٔ برهان ذیل همین کلمه نوشته اند: در اوستا ارشن و در پهلوی گوشن یا وشن به معنی نر و مردانه آمده و در فارسی نیز گشن به ضم اول و سکون دوم به همین معنی است ، اما گشن وکشن (با حرکات مختلف ) را به معنی بسیار ...
-
باژ
لغتنامه دهخدا
باژ. (اِ)خاموشیی باشد که مغان در وقت بدن شستن و چیزی خوردن بعد از زمزمه اختیار کنند. کلیه ٔ دعاهای مختصر را که زردشتیان آهسته بزبان میرانند باژ گویند و آن بازمزمه یکی است «مزدیسنا 253 - 254» (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ) (هفت قلزم ). خاموشی بود که در و...
-
ارداویراف
لغتنامه دهخدا
ارداویراف . [ اَ ] (اِخ ) (ویراف مقدس ) نام یکی از موبدان که به عقیده ٔ پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویرافنامه معراج نامه ٔ اوست . برخی از مستشرقین مانند بارتِلِمی و وِست به پیروی از روایات زرتشتی این نام را ارتاویراف و ارداویراف و گاه جزء دوم را وی...