کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشت خواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
meat paste
خمیر گوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردهای خمیرمانند تهیهشده از حدود 70 درصد گوشت ساطوریشده که بافتی با نرمی متوسط دارد
-
meat extract
عصارۀ گوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مادهای که از جوشاندن گوشت در آب به دست میآید و بهعنوان طعمدهندۀ غذا به کار میرود
-
گوشت تلخ
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص مر.) (عا.) بداخلاق ، بدمعاشرت .
-
گوشت کوب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ابزاری که به وسیلة آن گوشت پخته ر ا در ظرفی می کوبند.
-
آکنده گوشت
لغتنامه دهخدا
آکنده گوشت . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب )فربه . فربی . سمین . با گوشتی پیچیده . پرگوشت . با گوشتی سخت : کِناز؛ شتر آکنده گوشت . (السامی فی الاسامی ).
-
حرام گوشت
لغتنامه دهخدا
حرام گوشت . [ ح َ ] (ص مرکب ) حیوان بحری یا بری از چرنده و پرنده که خوردن گوشت آن در شرع روا نبود. جانور که خوردن گوشت آن حلال و مباح و جائز نباشد. غیرمأکول اللحم . آنچه از حیوان که خوردن گوشت آنرا شرع نهی کرده است چون سگ و خوک و ماهیان بی فلس و مرغ...
-
موش گوشت
لغتنامه دهخدا
موش گوشت . (اِ مرکب ) عضله . ماهیچه . یربوع متن . (یادداشت مؤلف ):یرابیعالمتن ، موش گوشتها. (صراح اللغة)، موش گوشتهای پشت . (منتهی الارب ). و رجوع به عضله و ماهیچه شود.
-
نرم گوشت
لغتنامه دهخدا
نرم گوشت .[ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه گوشت نرم دارد. (یادداشت مؤلف ): قَشْعة؛ زن نرم گوشت از پیری . (از منتهی الارب ).
-
لرزان گوشت
لغتنامه دهخدا
لرزان گوشت . [ ل َ ] (ص مرکب ) مثخبج . رجوع به لرزانیدن شود: زن لرزان گوشت .
-
پیچیده گوشت
لغتنامه دهخدا
پیچیده گوشت . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) عضلانی . نیک بررسته . قوی .
-
چرخ گوشت
لغتنامه دهخدا
چرخ گوشت . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به چرخ گوشت خردکنی و چرخ گوشت کوبی شود.
-
خوب گوشت
لغتنامه دهخدا
خوب گوشت . (ص مرکب ) لطیف گوشت : گفت هنگامی یکی شهزاده بودگوهری و پرهنر آزاده بودشد بگرمابه درون یک روز غوشت بود فربی و کلان و خوبگوشت .رودکی .
-
خوش گوشت
لغتنامه دهخدا
خوش گوشت . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) آنکه جراحت تن او زود ملتحم شود. || خوش ادا. خوش خلق . آنکه با همه جوشد. مقابل بدگوشت . || حلال گوشت . پاکیزه گوشت . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) لوزالمعده . (یادداشت مؤلف ).
-
حرام گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی، مقابلِ حلالگوشت] (فقه) harāmgušt حیوانی که شرع اسلام خوردن گوشت آن را نهی کرده است.
-
گوشت غاز
دیکشنری فارسی به عربی
اوزة