کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشتپار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پار ،()سال
لهجه و گویش تهرانی
سال قبل
-
گوشت آوردن
لغتنامه دهخدا
گوشت آوردن . [ آ وَ دَ ] (مص مرکب ) حمل گوشت . || چاق شدن . فربه شدن . || گوشت گرفتن ، چنانکه خشکی یا زخم در حال التیام .
-
گوشت رفتن
لغتنامه دهخدا
گوشت رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) سوده شدن گوشت بر اثر اصطکاک با چیزی . زایل شدن گوشت . تباه شدن گوشت . || لاغر شدن . نزار شدن .
-
گوشت آکند
لغتنامه دهخدا
گوشت آکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) آکنده به گوشت . لقمه های نان که در میان آن گوشت نهند. ملحم . عصیب . (یادداشت مؤلف ). گوشت آگند.
-
گوشت آکنده
لغتنامه دهخدا
گوشت آکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نام طعامی و آشی است . (آنندراج ). یک قسم طعامی که سنبوسه نیز گویند. || طعامی که از روده ٔ آگنده از گوشت و مصالح پزند. (ناظم الاطباء). گوشت آگند. گوشت آگنده . و رجوع به شعوری ج 2 ص 327 شود. جهودانه . عصیب .
-
گوشت آهنج
لغتنامه دهخدا
گوشت آهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) قلابی را گویند که بدان گوشت از درون دیگ بیرون آرند. (برهان ). گوشت کش . (از انجمن آرا). منشال . (دهار). و رجوع به گوشت آهنگ شود. || غلیواج را نیز گفته اند که زغن باشد. (برهان ). غلیواج را نیز گویند که گوشت ربا باشد. (ان...
-
گوشت آهنگ
لغتنامه دهخدا
گوشت آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی گوشت آهنج است که قلاب گوشت از دیگ برآوردن باشد. (برهان ). و رجوع به گوشت آهنج شود. || غلیواج . (برهان ) (آنندراج ). گوشت ربا. و رجوع به گوشت آهنج شود.
-
گوشت بر
لغتنامه دهخدا
گوشت بر. [ ب َ ] (ص مرکب ) پوشیده شده از گوشت . از گوشت نو. || پر از گوشت . تنومند. (استینگاس ).
-
گوشت پاره
لغتنامه دهخدا
گوشت پاره . [ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای از گوشت . (ناظم الاطباء). پارچه ٔ گوشت . بِضْعة. (منتهی الارب ). شِنْشِنة. (المنجد) (ناظم الاطباء). مُضغة. (منتهی الارب ) : گوشت پاره ی آدمی از زور جان میشکافد کوه را با بحر و کان . مولوی .|| مغز و هسته . (نا...
-
گوشت پز
لغتنامه دهخدا
گوشت پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) پزنده ٔ گوشت . آنکه طبخ گوشت کند. طاهی . (منتهی الارب ).
-
گوشت پزان
لغتنامه دهخدا
گوشت پزان . [ پ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 13 هزارگزی جنوب رودسر و 12 هزارگزی خاور املش . کوهستانی و معتدل مرطوب مالاریایی و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن لبنیات و شغل اهالی ...
-
گوشت تلخ
لغتنامه دهخدا
گوشت تلخ . [ ت َ ] (ص مرکب ) بداَدا. بدگوشت . (یادادشت مؤلف ). نچسب . بدعنق . بدخلق .
-
گوشت تلخی
لغتنامه دهخدا
گوشت تلخی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل گوشت تلخ . بداَدایی . بدگوشتی . (یادداشت مؤلف ). نچسبی .
-
گوشت خردکن
لغتنامه دهخدا
گوشت خردکن . [ خ ُ ک ُ ] (اِ مرکب ) ساطور. آلت خرد کردن گوشت .
-
گوشت خوار
لغتنامه دهخدا
گوشت خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) گوشت خور. گوشت خواره . که گوشت خورد. اکال اللحم . لاحِم لَحَم : مزور پزد خنجر گوشت خوارش عدو را که بیمار عصیان نماید. خاقانی .|| حیوانی که از گوشت غذا کند مانند درندگان و جوارح طیور. (یادداشت مؤلف ). هر حیوانی که گ...