کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوشتی
/gušti/
معنی
۱. تهیهشده از گوشت: خوراک گوشتی.
۲. [مجاز] پرگوشت؛ فربه: دام گوشتی.
۳. گوشتدار: خال گوشتی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
meaty
-
جستوجوی دقیق
-
گوشتی
لغتنامه دهخدا
گوشتی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در 76000 گزی شمال باختری سوریان و 15000گزی شوسه ٔ شیراز به اصفهان . سکنه ٔ آن 11 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). محلی در چهارفرسخ ونیمی شمال قا...
-
گوشتی
لغتنامه دهخدا
گوشتی . (ص نسبی ) گوشتین . از گوشت . منسوب به گوشت . درست شده با گوشت .- خال گوشتی ؛ خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی . || پرگوشت . فربه .- گنجشک گوشتی ؛ فربه . پرگوشت . که لاغر و نزار نبود.- گوسفند (گاو) گوشتی ؛ گوسفند و گاو که برای کشتن پرورند، و ...
-
گوشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گوشت) gušti ۱. تهیهشده از گوشت: خوراک گوشتی.۲. [مجاز] پرگوشت؛ فربه: دام گوشتی.۳. گوشتدار: خال گوشتی.
-
گوشتی
دیکشنری فارسی به عربی
سمين , لحمي
-
گوشتی
لهجه و گویش تهرانی
گوسفند چاق
-
واژههای مشابه
-
گوشتى
لهجه و گویش بختیاری
gušti 1. گاو یا گوسفند پروار؛ 2. کُشتى.
-
گوشتی کلا
لغتنامه دهخدا
گوشتی کلا. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیاکلا از بخش مرکزی شهرستان قائم شهر واقع در 10000 گزی شمال باختری قائم شهر و 2500 گزی خاور شوسه ٔ قائم شهر به بابل . دشت و معتدل مرطوب و مالاریایی است . سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از رودخانه ٔ تالار و چا...
-
succulent 2, fleshy fruit
میوۀ گوشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] میوهای که حداقل بخشی از میانبَر آن آبدار است
-
broiler 2, chicken broiler, broiler chicken
مرغ گوشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نژادهای زودرشد مرغ که معمولاً در ظرف 9 تا 12 هفته برای تولید گوشت پرورش داده میشوند
-
pullet
جوجۀ گوشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] پرندۀ مادۀ متعلق به سردۀ ماکیان (Galus) و راستۀ ماکیانسانان که سن آن کمتر از دوازده ماه باشد
-
sarcoplasmic
درونگوشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] مربوط به درونگوشت
-
پیچ گوشتی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) ابزاری است که به وسیلة آن پیچ ها را باز می کنند.
-
خال گوشتی
لغتنامه دهخدا
خال گوشتی . [ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقطه های برجسته از گوشت که گاهی بر پوست بدن انسان باشد.
-
خوش گوشتی
لغتنامه دهخدا
خوش گوشتی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) پاکیزگی گوشت . حلیت گوشت . || مرافقت با مردمان . خوش خلقی . || زود التیام پذیری بدن در مقابل خستگیها و جراحات .