کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشتمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوشتمند
/guštmand/
معنی
دارای گوشت؛ پرگوشت؛ فربه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشتمند
لغتنامه دهخدا
گوشتمند. [ م َ ] (ص مرکب ) دارای گوشت . گوشتناک . || سمین و گوشت دار. پرگوشت . || ساخته شده از گوشت . (ناظم الاطباء). || صاحب جسم حیوانی : و کلمه ، گوشتمند شد و اندر ما حلول کرد و عظمت او را دیدیم . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 6). زیرا روز خدا آشکارا شود و ...
-
گوشتمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] guštmand دارای گوشت؛ پرگوشت؛ فربه.
-
جستوجو در متن
-
گوشتناک
لغتنامه دهخدا
گوشتناک . (ص مرکب ) گوشت دار و سمین . (ناظم الاطباء). لحیم .(منتهی الارب ). پرگوشت . گوشتمند. گوشتالو. گوشتالود. || میوه ٔ پرگوشت آبدار. (ناظم الاطباء).
-
گوشتمندی
لغتنامه دهخدا
گوشتمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت گوشتمند. گوشتناکی . پرگوشتی . فربهی . || صاحب جسم حیوانی بودن : آنان که ازخون نیستند و نه از خواست گوشتمندی و نه از شهوت مرد بلی از خدا زاینده شدند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 6).
-
جاودان کبیر
لغتنامه دهخدا
جاودان کبیر. [ وِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) جاودان نامه سومین اثر فضل اﷲ حروفی است و از کتب مقدسه ٔ حروفیه بشمار است . رجوع به حروفیه در همین لغت نامه شود. در این کتاب که بلهجه ٔ استرآبادی است لغات محلی بسیار موجود است که برخی از آنها در ذیل ذکر میگردد: آمی ب...