کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوشان
معنی
(اِ.) افشرة انگور، شیرة انگور.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشان
لغتنامه دهخدا
گوشان . (اِ) عصیر و فشرده ٔ انگور را گویند. (برهان ). شیره ٔ انگور را گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). || گوشه (شعوری )، اما شواهدی که آورده شاهد گوشانه است نه گوشان . رجوع به گوشانه شود.
-
گوشان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) افشرة انگور، شیرة انگور.
-
جستوجو در متن
-
حمر
فرهنگ فارسی معین
(حُ مُ) [ ع . ] (اِ.) جِ حمار؛ خران ، دراز - گوشان .
-
سمعک
لغتنامه دهخدا
سمعک . [ س َ ع َ ] (اِ مصغر) آلتی که گران گوشان در گوش نهند شنیدن را. (یادداشت مؤلف ). آلتی که برای شنیدن آوازها در گوش سنگین متداول است . (یادداشت مؤلف ). آلتی که کسانی که گوششان سنگین است در گوش گذارند تا اصوات را بهتر بشنوند. (فرهنگ فارسی معین )...
-
پیل گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیلغوش، فیلگوش› [قدیمی] pilguš ۱. (زیستشناسی) گل زنبق؛ سوسن: ◻︎ بر پیلگوش قطرۀ باران نگاه کن / چون اشک چشم عاشق گریان همیشده (کسائی: ۳۳).۲. (صفت) آنکه گوشهای پهن مانند گوش فیل دارد: ◻︎ از آن پیلگوشان برآورد جوش / به هر گوشه زایشان سرافک...
-
کارگر بودن
لغتنامه دهخدا
کارگر بودن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کارگر شدن . اثر کردن . مؤثر گردیدن : نباشد سلیح شما کارگربدان جوشن و خود پولاد بر. فردوسی .یکی نیزه سالار توران سپاه بزدبر بر رستم کینه خواه سنان اندر آمد بچرم کمربه ببر بیان بر نبد کارگر. فردوسی .چون شب درآمد [ فی...
-
مشک فروشان
لغتنامه دهخدا
مشک فروشان . [ م ُ / م ِ ف ُ] (اِ مرکب ) معروف است . (برهان ) (آنندراج ). ج ِ مشک فروش ، یعنی فروشنده ٔ مشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ج ِ مشک فروش . (ناظم الاطباء). فروشندگان مشک : ناف شب از مشک فروشان اوست ماه نو از حلقه به گوشان اوست . نظامی (گنجی...
-
گلیم گوش
لغتنامه دهخدا
گلیم گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند و آنها را گوش بستر هم میگویند. (برهان ). در عجایب المخلوقات چ هند 1331 هَ . ق . ص 584 آمده : گروهی بود که ایشان را ...
-
سفته گوش
لغتنامه دهخدا
سفته گوش . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که گوش او سوراخ باشد. (برهان ) : من آن سفته گوشم که خاقان چین ز ناسفتگان کرده بودم گزین . نظامی . || کنایه از فرمان بردار و قبول کننده و مطیع و تابع و غلام . (برهان ). غلام و کنیز و مطیع. (غیاث ). ...
-
سیه گوش
لغتنامه دهخدا
سیه گوش . [ ی َه ْ ] (اِ مرکب ) جانوری که پیشاپیش شیر می آید. (ناظم الاطباء) : رمنده ددان را همه بنگریدسیه گوش و یوز از میان برگزید. فردوسی .سیه گوشان و یوزان را گشادن ز آهو هر دوان را خورد دادن . (ویس و رامین ).نهاده بر آهو سیه گوش چشم جهان چون درخش...
-
بر رفتن
لغتنامه دهخدا
بر رفتن . [ ب َرْ، رَ ت َ ] (مص مرکب ) بالا رفتن . برشدن . صعود کردن . بر دویدن . به بالا بر شدن . بر فراز چیزی برآمدن . ارتقاء. (یادداشت مؤلف ) : ... تا یک بارکمند بدان کنگره اندر افکندند پس این مرد را گفتند بسم اﷲ اکنون کار تست بر رو و مرد حیله کر...
-
پیلگوش
لغتنامه دهخدا
پیلگوش . (اِ مرکب ) پیلغوش . پیغلوش . سوسن منقش . فیلگوش . آذان الفیل . (منتهی الارب ). نوعی سوسن که آن را آسمانگون گویند و بر کنار آن نقطه های سیاه بود مانند خالی که بر روی خوبان باشد و رخنه های کوچک دارد. رجوع به پیلغوش شود : بر پیلگوش قطره ٔباران ...
-
پوشیدنی
لغتنامه دهخدا
پوشیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) چیزی در خور پوشیدن . که توان پوشید. آنچه که پوشیدن را سزد. لایق پوشیدن . هر چه پوشیده شود. || جامه . لباس . پوشاک . کسوة : گفتند شاها هر یکی (از فیل گوشان ) چند گزی اند. برهنه و دو گوش دارند چون گوش فیل ، نه افکندنی دارند ...
-
چند
لغتنامه دهخدا
چند. [ چ َ ] (عدد مبهم ، ق مقدار) مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده و غیرمعین . (برهان ). عدد غیرمعین . (رشیدی ). مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده . (انجمن آرا) (آنندراج ). عدد مجهول از سه تا نه ...