کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوساله سامری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
calving interval
فاصلۀ گوسالهزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] فاصلۀ زمانی میان دو زایمان گاو
-
گاو و گوساله
فرهنگ گنجواژه
افراد نادان، چارپایان.
-
نوعی غذا که با گوشت گاو یا گوساله و سبزیجات تهیه میشود
دیکشنری فارسی به عربی
يخني
-
جستوجو در متن
-
سامر
لغتنامه دهخدا
سامر. [ م ِ ] (اِخ ) شخصی که در زمان موسی علیه السلام گوساله ٔ سخن گوی بعلم سحر ساخته بود. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سامری شود.
-
گاو سامری
لغتنامه دهخدا
گاو سامری . [ وِ م ِ ] (اِخ )گاوی بود که سامری زرگر از طلا ساخته بود. (برهان ). در ادبیات اسلامی سامری نام مردی است از بنی اسرائیل که قوم مزبور را بپرستیدن گوساله ٔ زرین واداشت . رجوع به قرآن سوره ٔ 20 آیه ٔ 85 تا 98؛ سوره ٔ 12 آیه ٔ 146 - 153 شود. و...
-
سامری
لغتنامه دهخدا
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) نام او موسی بن ظفر ، قریب و مهتر موسی علیه السلام بود و او گوساله ای زرین مرصع بجواهر ساخته ، و خاک نعل براق جبرئیل علیه السلام که در روز غرق فرعون بدست آورده بودند در اندرون آن در دمیده هر چه بانگی که ملایم گاو است از او برآمد...
-
گاو زر
لغتنامه دهخدا
گاو زر. [ وِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صراحی و ظرفی است که از طلا به هیأت گاو ساخته باشند. (برهان ). ظرفی که بصورت گاو از زر سازند و در آن شراب نوشند. (آنندراج ) : شرط صبوحی بود گاو زر و خون رزخون سیاوش بریز گاو فریدون بیار. خاقانی .در کف آهوان ...
-
گاو زرین
لغتنامه دهخدا
گاو زرین . [ وِ زَ / زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراحی که بشکل گاو از طلا سازند. خم شراب : چند خواهی ز آهوی سیمین گاو زرین که میخورد گلنار. خاقانی .آهوی شیرافکن ما گاو زرین زیردست از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته . خاقانی .ز آهوی سیمین طلب گاو ز...
-
لامساس
لغتنامه دهخدا
لامساس . [ م ِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) به معنی نه ببسودن . اقتباس از نود و هفتمین آیه ٔ کریمه از سوره ٔ طه : قال فاذهب فان لک فی الحیوة ان تقول لامساس . (قرآن 97/20)؛ گفت پس برو پس بتحقیق مر تراست در زندگانی که بگوئی مس ّ کردنی نیست مرا. (تفسیر ابوالفتوح...
-
روشن گردانیدن
لغتنامه دهخدا
روشن گردانیدن . [ رَ / رُوش َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) روشن گرداندن . تنویر. (دهار).نورانی ساختن . تابان کردن . ازهار. درخشان و رخشان ساختن . (از یادداشت مؤلف ) : آفتابی بدان روشنایی که به نوزده درجه ٔ سعادت رسیده بود جهان را روشن گردانید. (تاریخ بیهقی چ...
-
سم
لغتنامه دهخدا
سم . [ س ُ ] (اِ) سنب . سمب . پهلوی ، «سومب » ، ارمنی «سمبک » ، کردی عاریتی و دخیل «سیم » ، افغانی عاریتی و دخیل «سوم » ، وخی و سریکلی عاریتی و دخیل «سوم » ، در پارسی باستان «سومبه » یا «سومپه » ، در سانسکریت «سومبهه »یا «سومپه » ، گیلکی «سوم » ، معر...
-
بزغاله
لغتنامه دهخدا
بزغاله . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مصغر) بچه ٔ بز. به تازیش جدی خوانند. (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). بز خردسال . بز کوچک . بزبچه . بزک . (فرهنگ فارسی معین ). جلم . رُبَح . رباح . هلع. عناق . جدی . (منتهی الارب ). بزیچه . کره بز. (یادداشت بخط ...
-
گری
لغتنامه دهخدا
گری . [ گ َ ] (پسوند) از گر + ی (حاصل مصدر). اسم مصدرهای مختوم به گری بر دو قسم اند: الف - بخشی آنها هستند که بدون (ی ) مورد استعمال دارند، مانند دادگری ، بیدادگری ، آهنگری ، مسگری ، آرایشگری ، کیمیاگری ، زرگری ، خوالیگری ؛ که دادگر، بیدادگر، مسگر، آ...
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اَ ث َ ] (ع اِ) عقب . ایز. حف ّ. حفف :خرج فی اثره ؛ برآمد پس او. (منتهی الارب ). || نشان . پی . داغ پای . جای پای . نشان قدم : قطع اﷲ اثره ؛ ببرّد خدا نشان قدم او را؛ یعنی برجای مانده و لنج گرداند. (منتهی الارب ). وخاک اثر جبرئیل در میان آن گو...
-
خلاف
لغتنامه دهخدا
خلاف . [ خ ِ ] (ع اِ) نوعی از بید است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). درخت بید را گویند. چنین گویند که در عهد قدیم تخم او در زمین افتاده و بخلاف معهود درخت او برآمد و بزرگ شد. بدین سبب ، عرب او را خلاف نام نهاد و این تعریف خلیل بن...