کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوسالهزایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
calve down, calve
گوسالهزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] زایمان گاو
-
واژههای مشابه
-
گوساله
لغتنامه دهخدا
گوساله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) از: گو (= گاو) + ساله (از: سال + َه «پسوند نسبت » دارای یک سال ). (از حاشیه ٔ برهان ). بچه ٔ گاو باشد. (برهان )... در اصل بچه ٔ گاو یکساله باشد. (انجمن آرا). و گو به واو مجهول به معنی گاو هم نوشته اند و هاء برای نسبت...
-
گوساله
واژگان مترادف و متضاد
۱. بقر، عجل ۲. کودن، نفهم
-
calf
گوساله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گاو نر یا گاو مادهای که کمتر از هشت ماه سن داشته باشد
-
گوساله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gusāle بچۀ گاو.〈 گوسالهٴ سامری: [قدیمی] گوسالهای که مردی از بنیاسرائیل به نام سامری از زر ساخت و در غیاب حضرت موسی مردم را به پرستش آن دعوت کرد.
-
گوساله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) بچة گاو، گاوی که هنوز بالغ نشده است .
-
گوساله
دیکشنری فارسی به عربی
عجل , لحم العجل
-
گوساله
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: guǰi طاری: güči طامه ای: guǰi طرقی: güči کشه ای: güči نطنزی: guǰi/ guǰile
-
گوساله
لهجه و گویش بختیاری
gusâla گوساله.
-
calving interval
فاصلۀ گوسالهزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] فاصلۀ زمانی میان دو زایمان گاو
-
گوساله ٔ سامری
لغتنامه دهخدا
گوساله ٔ سامری . [ ل َ / ل ِ ی ِ م ِ ] (اِخ ) گوساله ای که سامری ساخت از زر آنگاه که موسی به طور شده بود و بنی اسرائیل را به پرستش آن اغوا کرد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به سامری شود.
-
گوساله ٔ فلک
لغتنامه دهخدا
گوساله ٔ فلک . [ ل َ / ل ِ ی ِ ف َ ل َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است که برج دویم باشد از جمله ٔ دوازده برج فلک . (برهان ) (آنندراج ).
-
گوساله پرست
لغتنامه دهخدا
گوساله پرست .[ ل َ / ل ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه گوساله پرستد. که ستایش گوساله کند. کسی که بچه ٔ گاو را ستایش می کند.(ناظم الاطباء) : موسی چون از کوه طور بازآمد آن قوم را دید گوساله پرست شده اند. (قصص الانبیاء).چون آن بدیدند همه به یک بار سجده کردند...
-
گوساله پرستی
لغتنامه دهخدا
گوساله پرستی . [ ل َ / ل ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل گوساله پرست . صفت گوساله پرست . پرستش گوساله .