کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوز هندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گاز و گوز
فرهنگ گنجواژه
حرکت سریع خودرو.
-
گند و گوز
فرهنگ گنجواژه
کثافت و گند.
-
چوس و گوز
لهجه و گویش تهرانی
گند
-
ناز و گوز
فرهنگ گنجواژه
ناز خرکی، ناز به مسخره.
-
عر و تیز،عر و گوز
لهجه و گویش تهرانی
عرعر کردن خر با تلنگ ،داد و فریاد بیهوده
-
جستوجو در متن
-
انارگیل
لغتنامه دهخدا
انارگیل . [ اَ ] (اِ) نارگیل . نارجیل . گوز هندو. جوز هندی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به نارگیل شود.
-
بوا
لغتنامه دهخدا
بوا. [ ب َوْ وا ] (ع اِ) گویا مخفف بویا بمعنی معطر باشد. گوز بوا. قصب بوا؛ قصب الزیره . قصب الطیب . (یادداشت بخط مؤلف ).جوز بوا؛ جوز هندی . (از ناظم الاطباء).
-
پوپل
لغتنامه دهخدا
پوپل . [ پوپ ِ ] (اِ) فوفل . بار درختی است و آن را به هندی سپاری گویند. و گویند این درخت در غیر هندوستان یافت نشود. رعبة. (منتهی الارب ). و آن چیزی است شبیه به جوز بوا و در هندوستان با برگ پان خورند. (آنندراج ). و مقوی دل و اعضاست : در او درختان چون ...
-
نارگیل
لغتنامه دهخدا
نارگیل . (اِ) نارجیل . گوز هندی . جوز هندی . بارنج . رانج . گردکان هندی . بارنگ . حشرج . جوزالهند. گوز هندو. جوز هندو. نرجیل . آقای دکتر معین در حاشیه ٔبرهان قاطع آرد: پهلوی «انارگیل »، معرب آن نارجیل و نارجیلة. در نامه ٔ پهلوی خسرو کواتان بند 50 آمد...
-
جوز هندی
لغتنامه دهخدا
جوز هندی . [ ج َ / جُو زِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گردکان هندی است که نارگیل باشد، معرب آن نارجیل است . (برهان ). در رساله ٔ پهلوی (خسروکواتان و ریتک وی ) «بند 50» آمده : انارگیل که با شکر خورند بهندوی انارگیل خوانند و بپارسیک گوچ ی هیندوک (گوز ...
-
نارجیل
لغتنامه دهخدا
نارجیل . [ رَ ] (معرب ، اِ) معرب نارگیل . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نارگیل . (ناظم الاطباء). میوه ٔ معروف . (آنندراج ). گوز هندو. (السامی ). گوز هندی . (مهذب الاسماء). جوز هندی . (فرهنگ نظام ) (شمس اللغات ) (اقرب الموارد). نارگیل . رانج . بارنج . جوز ...
-
چارمغز
لغتنامه دهخدا
چارمغز. [ م َ ] (اِ مرکب ) چهارمغز. جوز را گویند که گردکان است . (برهان ). تخم درختی است از قسم میوه به فارسی گردکان و به هندی اکهروت گویند. (آنندراج ). جوز مغز فارسی که بهندش اکهروت نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). گردکان که چهارمغز دارد.جوز. گردو. گوز. خ...
-
شیز
لغتنامه دهخدا
شیز. (معرب ، اِ) چوبی هندی که از آن طبق می سازند. (ناظم الاطباء). چوب سیاه . (یادداشت مؤلف ). چوبی است سیاه که از وی کاسه ها سازند، یا آن آبنوس است یا ساهم یا چوب جوز . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آبنوس . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (یادداشت...
-
ماهودانه
لغتنامه دهخدا
ماهودانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) به معنی ماهوب دانه است که حب الملوک باشد و آن میوه ٔ درخت شباب است و به عربی معشوق می گویند. (برهان ). دانه ای که به تازی حب الملوک گویند. (ناظم الاطباء). حب الملوک و آن غیر حب السلاطین است و به هندی جمال گوته گوین...
-
گوزن
لغتنامه دهخدا
گوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست . (برهان ). گاوکوهی را گویند که شاخهای بلند دارد و از گوشه های چش...