کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوره شیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوره شیر
لغتنامه دهخدا
گوره شیر. [ گ َرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 72 هزارگزی جنوب باختری مهاباد و27 هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد به سردشت . کوهستانی و سردسیر سالم و سکنه ٔ آن 25 تن و آب آن از رودخانه ٔبادین آباد است . محصول آن غلات ...
-
واژههای مشابه
-
گوره خر
لغتنامه دهخدا
گوره خر. [ رَ / رِ خ َ ] (اِ مرکب ) همان گورخر که گذشت . (آنندراج ). گور : و گوره خر از پیش او بگریخت ، روی در بیابان نهاد. (سندبادنامه ص 137). رجوع به گور و گورخر شود.
-
گوره دار
لغتنامه دهخدا
گوره دار. [ گ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلوت بخش بانه ٔشهرستان سقز واقع در 24000 گزی باختر بانه و 8000 گزی مرز ایران و عراق . کوهستانی و سردسیر و دارای 55 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ گوره دار است .محصولات جنگلی و مختصر غلات دارد. شغ...
-
گوره درق
لغتنامه دهخدا
گوره درق . [ گُو رَ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 24 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 167 تن . آب آن از چشمه است . محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گل...
-
گوره زار
لغتنامه دهخدا
گوره زار. [ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بالا از بخش کمیجان شهرستان اراک واقع در 72 هزارگزی جنوب کمیجان و یکهزارگزی راه عمومی شراء. دامنه و سردسیر و سکنه ٔ آن 514 تن . آب آن از رودخانه ٔ شراء است . محصولش غلات و بنشن و انگور و شغل اهالی زراعت ...
-
گوره قلعه
لغتنامه دهخدا
گوره قلعه . [ گ َ رَ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 21000 گزی جنوب سقز و 6000 گزی باختر قشلاق یل . کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه است . محصول آن غلات و لبنیات و حبوب و توتون...
-
گوره ماست
لغتنامه دهخدا
گوره ماست . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) همان گورماست است که در بالا گذشت . (از آنندراج ). رجوع به گورماست شود.
-
گِره و گوره
فرهنگ گنجواژه
گرفتاری، مشکل.
-
جستوجو در متن
-
غذا ( کم درآمدها)
لهجه و گویش تهرانی
اشکنه، کاچی، گوره ماست(شیر و ماست)، سیراب شیردان
-
گورماست
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = گوره ماست : 1 - ماستی که از شیر گورخر باشد. 2 - ماست چکیده ای است که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند و گاه آب غوره یا سماق در آن زنند.
-
گورماست
لغتنامه دهخدا
گورماست . (اِ مرکب ) ماستی راگویند که از شیر گورخر باشد. (برهان ) (آنندراج ). || ماستی هم هست که صحرانشینان سازند و آن ماست چکیده ای است که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند. (برهان ) (آنندراج ). گوره ماست . لبا.
-
عجوز
لغتنامه دهخدا
عجوز. [ ع َ] (ع ص ، اِ) پیره زن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی ). زن گنده پیر کلان سال . (منتهی الارب ). المراءة المسنة لعجزها عن اکثر الامور و آن وصف خاص به آن است . (اقرب الموارد). ج ، عُجُز، عَجائز : عجوز جهان در نکاح فلک شدکه جز عذر ز...
-
گبر
لغتنامه دهخدا
گبر. [ گ َ ] (ص ، اِ) مغ.(جهانگیری ). آتش پرست . (برهان ) (انجمن آرا). مجوس . زرتشتی به دین : هربذ، مجاور آتش کده و قاضی گبران . (منتهی الارب ). بعقیده ٔ پورداود گبر از لغت آرامی هم ریشه ٔ «کافر» عربی مشتق است و امروزه در ترکیه (گور) گویندو آن اصلاً ...