کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گورافکنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گورافکنی
لغتنامه دهخدا
گورافکنی . [ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) شکار گور. گورزنی . گور کشتن . به جنگ گور رفتن : برآرم سگان را ز شورافکنی که با شیر بازی است گورافکنی . نظامی .خرامنده می گشت بر پشت بوربه گورافکنی همچو بهرام گور.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
شورافکنی
لغتنامه دهخدا
شورافکنی . [ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل شورافکن : برآرم سگان را ز شورافکنی که با شیر بازی است گورافکنی .نظامی .
-
افکنی
لغتنامه دهخدا
افکنی . [ اَ ک َ ] (حامص ) حاصل مصدر از افکندن که به صورت ترکیب آید : یکی کاروان جمله شاهین و بازبچرغ و کلنگ افکنی تیزتاز. نظامی .گرفته مزن در حریف افکنی گرفته شوی گر گرفته زنی . نظامی .بدشمن گر آیی بخصم افکنی گشاده بر و بازوی بهمنی . نظامی .ز خصم تو...
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. (ص ) سرخ . (ناظم الاطباء). سرخ قرمزرنگ . (فرهنگ فارسی معین ). روباه . اسب . سرخ قهوه ای . سانسکریت «ببهرو» (سرخ قهوه ای ، قهوه ای )، اوستا «بوره » . اساساً بمعنی سرخ (در تداول عوام ، بور شدن بمعنی سرخ و خجل شدن ) است . که سپس به جانوری که در فار...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...