کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گور
/gur/
معنی
۱. جایی که مرده را دفن کنند؛ قبر: ◻︎ نبشتهست بر گور بهرام گور / که دست کرم بِه ز بازوی زور (سعدی: ۱۰۸).
۲. [قدیمی] صحرا؛ بیابان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آرامگاه، بارگاه، تربت، خاکجا، رمس، ضریح، قبر، لحد، مثوی، مدفن، مرغزن، مرقد، مزار
۲. دشت، صحرا
۳. گورخر
دیکشنری
grave, sepulcher, sepulchre, tomb
-
جستوجوی دقیق
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. (اِ) به معنی قبر باشد، و آن جایی است که مرده ٔ آدمی را در آن بگذارند. (برهان ). قبر معرب گور است . (آنندراج ). تربت . خاک . نهفت . ستودان . ادم . ثُکنة. (منتهی الارب ). جَدَت . (دهار). جَدَف : حَفیر؛ گور کنده . رَجَم . رَجمة. رُجمة. راموس . رَمس...
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. (اِخ ) شهرکی است خرم [ به پارس ]، اردشیر بابکان کرده است و مستقر او بودی و از گرد وی باره ای محکم است و از وی آب طلع و آب قیصوم خیزد که به همه ٔ جهان ببرند و جای دیگر نباشد. (حدود العالم ). گور یا جور، کرسی نشین اردشیرخره بوده است . اردشیر بابکا...
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. (اِخ ) طایفه ای از طوایف ناحیه ٔ مکران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101).
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. (اِخ ) لقب بهرام پنجم پسر یزدگرد. رجوع به بهرام گور شود.
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. (اِخ ) نام شهری بوده در دارالملک بنگاله ، و اکنون خراب است . (برهان ).
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ َ ] (اِخ ) نام دختر کوه همنت و زن مهادیو (به عقیده ٔ هندوان ). (ماللهند بیرونی ص 57، 288).
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ َ / گُو ] (ص ، اِ) آتش پرستانی را گویند که به دین و ملت زردشت باشند. و ایشان را مغ میگویند. (برهان ). گبر. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به گبر شود : اگر گوریم و ترسا ور مسلمان به هر ملت که هستیم از تو ایمان . باباطاهر.رسول (ع ) به او [...
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد هند که کتابی به همین نام نوشته است . (ماللهند بیرونی ص 63).
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ َ رَ ] (اِخ ) نام رب النوع زهره نزد هندیان . (ماللهند بیرونی ص 261).
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ ِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد که در 25 هزارگزی جنوب مهریز و 5 هزارگزی جنوب خاوری جاده ٔ فرعی ابرقو به فخرآباد و سریزد واقع شده است . کوهستانی و معتدل و سکنه ٔآن 190 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آ...
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ ِ وَ ] (اِخ ) دهی است که مرکز دهستان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت است و در 50 هزارگزی خاور ساردوئیه ، سر راه مالرو دارزین به ساردوئیه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و سکنه ٔ آن 163 تن است . آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ...
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ ِ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای نه گانه ٔ بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در خاور ساردوئیه واقع شده وحدود آن به شرح زیر است : از طرف شمال به دهستان تهرود، از خاور به دهستان مرغک و مسکون ، از طرف جنوب به دهستان دلفار و از طرف باختر به دهست...
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور.[ گ َ ] (اِخ ) قومی و قبیله ای باشند از کفار هندوستان . (برهان ). آنها را گوره نیز خوانند. (جهانگیری ).
-
گور
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرامگاه، بارگاه، تربت، خاکجا، رمس، ضریح، قبر، لحد، مثوی، مدفن، مرغزن، مرقد، مزار ۲. دشت، صحرا ۳. گورخر
-
grave, burial 2
گور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مکانی برای تدفین انسان و گاهی حیوان