کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گود انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
pitted colony
پَرگَنۀ گود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] پَرگَنهای که به درون آگار فرو رفته است
-
قلعه گود
لغتنامه دهخدا
قلعه گود. [ ق َ ع َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، واقع در 54هزارگزی شمال باختری مشهد و یکهزارگزی شمال شوسه ٔ مشهد به قوچان . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 142 تن است . آب آن از قنات و محصول آن ...
-
خط گود
دیکشنری فارسی به عربی
شق
-
گود کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نورس
-
گود شدگی
دیکشنری فارسی به عربی
کآبة
-
گود زورخانه
لهجه و گویش تهرانی
محل ورزش وسط زور خانه
-
گود زنبورک خانه
لغتنامه دهخدا
گود زنبورک خانه . [ گُو دِ زَم ْ رَ ن ِ ] (اِخ ) نام محل گودافتاده ای در جنوب تهران . (یادداشت مؤلف ). شاه طهماسب صفوی دستور داد تا گرد تهران خندقی حفر کنند، و از خاک آن دور شهر بارویی بنا کنند چون در موقع کار خاک کم آمد مجبورشدند از چند محل در جنوب...
-
open cut guideway
هادیراه گود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] هادیراهی که پایینتر از سطح طبیعی زمین و در گودی قرار دارد
-
کمعمق (گود نیست)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: gawd niha طاری: gawd niya طامه ای: gawd neha طرقی: kamomq کشه ای: amiq niha نطنزی: gawd naha
-
زمین گود و پست
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: gawdoboland طاری: zimin-e gawdobeland طامه ای: zemin-e ǰirobâlâ طرقی: zimin-e gawdobeland کشه ای: gawdobeland نطنزی: gowdoboland
-
در گود مبارزه قرار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
حفرة
-
جستوجو در متن
-
لنگ انداختن
فرهنگ فارسی معین
(لُ . اَ تَ)(مص م .)1 - جدا کردن دو کشتی گیر در گود زورخانه با انداختن لنگ میان گود توسط مرشد. 2 - کنایه از: اظهار فروتنی کردن و تسلیم شدن .
-
لنگ انداختن
لغتنامه دهخدا
لنگ انداختن . [ ل ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) عملی که مرشد در گود زورخانه کند جدا کردن دو کشتی گیر را ازیکدیگر و این کلمه از گود زورخانه باب و متداول شده است ، و آن چنان است که مرشد از جایگاه خویش لنگی گرد کند و بر سر دو کشتی گیر که گرم کشش و کوشش اند اندا...
-
انداختن
لغتنامه دهخدا
انداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قذف . هتف . (دهار). دحو. رمی . قد. (ترجمان جرجانی مهذب...
-
لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لنگی› long پارچهای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر میبندند.〈 لنگ انداختن: (مصدر لازم)۱. (ورزش) در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتیگیر که در گود گرم کشتی هستند تا بهخوشی از یکدیگر جدا شوند.۲. [مجاز] تسلیم شدن ...