کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوجه
/go[w]je/
معنی
۱. میوهای کروی یا بیضی کوچک و آبدار با پوست نازک به رنگ سبز یا سرخ و یک هستۀ سخت.
۲. درخت این میوه که کوتاه و دارای برگهای بیضی است.
۳. = گوجهفرنگی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
plum
-
جستوجوی دقیق
-
گوجه
لغتنامه دهخدا
گوجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکهنه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری قوچان به شیروان . جلگه و هوای آن سرد است و 108 تن سکنه دارد. آب آن از قنات است . محصولش غلات و انگور و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد....
-
گوجه
لغتنامه دهخدا
گوجه . [ ج َ / ج ِ] (اِ) در له-ج-ه ٔ کاش-ان ، زگی-ل . ثؤل-ول . پال-و. آژخ . ژخ . ک-ار. (لهج-ه ٔ ملای-ر) (یادداش-ت م-ؤلف ).
-
گوجه
لغتنامه دهخدا
گوجه . [ گ َ / گُو ج َ / ج ِ ] (اِ) قسمی از آلوچه ٔ بزرگ و آبدار. (ناظم الاطباء). از خانواده ٔ روزاسه ، پرونوس اسپینوزا . (جنگل شناسی کریم ساعی ج 2). آن را در کجور، آستارا و طوالش آلوچه ، درلاهیجان و دیلمان و رودسر الو و هلو ، در نور و آمل هلی و در گ...
-
گوجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟] (زیستشناسی) go[w]je ۱. میوهای کروی یا بیضی کوچک و آبدار با پوست نازک به رنگ سبز یا سرخ و یک هستۀ سخت.۲. درخت این میوه که کوتاه و دارای برگهای بیضی است.۳. = گوجهفرنگی
-
گوجه
فرهنگ فارسی معین
(گُ جِ) (اِ.) درختی است از تیرة گل سرخیان که میوة آن کوچک و آبدار، دارای پوست نازک به رنگ سبز یا سرخ و یک هستة سخت است .
-
گوجه
دیکشنری فارسی به عربی
اجاص
-
گوجه
واژهنامه آزاد
به دلیل گرد بودن و شکل گوی بودن تنباته آن را گویچه (گوجه) می گویند
-
واژههای مشابه
-
گوجه فرنگی
لغتنامه دهخدا
گوجه فرنگی . [ گ َ / گُو ج َ/ ج ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) گل گلاب در ذیل گیاهان دولپه ای پیوسته گلبرگ در تیره ٔ بادنجانیان آرد: گوجه فرنگی یا تمات که میوه ٔ درشت قرمز آن دارای چندین خانه و خوراکی است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 238). و تقی بهرامی آرد: نباتی ...
-
گوجه قلعه
لغتنامه دهخدا
گوجه قلعه . [ گُو ج َ / ج ِ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 54 هزارگزی جنوب قره آغاج و 44 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه ٔ آن 273 تن اس...
-
گوجه قملاق
لغتنامه دهخدا
گوجه قملاق . [ گُو ج َ / ج ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 47 هزارگزی باختر قره آغاج و 12 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه واقع شده است . دره است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از ...
-
گوجه قملاق
لغتنامه دهخدا
گوجه قملاق .[ گُو ج َ / ج ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 10 هزارگزی جنوب سراسکند و 1 هزارگزی خط آهن مراغه به میانه . کوهستانی است و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 343 تن است . آب آن از چشمه است .محصول آن غلات و چوب و شغل اهالی...
-
گوجه کند
لغتنامه دهخدا
گوجه کند. [ گُو ج َ / ج ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار واقع در 21000 گزی شمال خسروآباد و 10000 گزی جنوب باختر شوسه ٔ بیجار به همدان . تپه ماهور و سردسیر ودارای 190 تن سکنه است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبن...
-
گوجه فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (زیستشناسی) go[w]jefarangi ۱. میوهای آبدار با پوست نازک سرخرنگ و تخمهای ریز که خام و پختۀ آن خورده میشود و دارای ویتامین C میباشد.۲. بوتۀ این گیاه که شاخههای بلند و برگهای بریده دارد؛ تمات؛ تماته.
-
گوجه فرنگی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ رَ) (اِ.) گیاه علفی از تیرة بادنجانیان ، میوة آن کروی ، سرخ و گوشت دار و خوراکی است .