کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گواهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گواهی
/go(a)vāhi/
معنی
شهادت: ◻︎ دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی: ۳۹۴).
〈 گواهی خواستن: (مصدر متعدی) از کسی شهادت خواستن؛ به شهادت طلبیدن.
〈 گواهی دادن: (مصدر لازم) شهادت دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استشهاد، تایید، تصدیق، شهادت
۲. تاییدیه، گواهینامه، مدرک
فعل
بن گذشته: گواهی داد
بن حال: گواهی ده
دیکشنری
attestation, bill, certificate, deposition, testament, testimony
-
جستوجوی دقیق
-
گواهی
لغتنامه دهخدا
گواهی . [ گ ُ ] (حامص ) شهادت . (آنندراج ) (دهار) : بس است او برای گواهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). من به اعتماد تو تعلق به گواهی درخت کردم . (کلیله و دمنه ). میعادی معین گشت که قاضی ... به گواهی درخت حکم کند. (کلیله و دمنه ).مرا ز خضر طریقت نصیحت...
-
گواهی
واژگان مترادف و متضاد
۱. استشهاد، تایید، تصدیق، شهادت ۲. تاییدیه، گواهینامه، مدرک
-
certificate, digital certificate
گواهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] پروندهای رمزبندیشده و دارای رمز عبور که حاوی نام و سایر دادههای لازم برای شناسایی ارسالکنندۀ پیام است
-
گواهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) ‹گوایی› go(a)vāhi شهادت: ◻︎ دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی: ۳۹۴).〈 گواهی خواستن: (مصدر متعدی) از کسی شهادت خواستن؛ به شهادت طلبیدن.〈 گواهی دادن: (مصدر لازم) شهادت دادن.
-
گواهی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) شهادت ، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری .
-
گواهی
دیکشنری فارسی به عربی
تفويض , دليل , شاهد , شهادة
-
واژههای مشابه
-
گواهی خواستن
لغتنامه دهخدا
گواهی خواستن . [ گ ُ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) استشهاد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شهادت خواستن . دلیل خواستن : وز درخت اندر گواهی خواهد اوی تو بدانگاه از درخت اندر بگوی .رودکی .
-
گواهی دادن
لغتنامه دهخدا
گواهی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) شهادت . (ترجمان القرآن ). شهادت دادن . (ناظم الاطباء) : بیاور آنکه گواهی دهد ز جام که من چهار گوهرم اندر چهار جای مدام . ابوالعلاء ششتری .گواهی دهم کاین سخن راز اوست تو گویی دو گوشم بر آواز اوست . فردوسی .شما یکسر ا...
-
گواهی نبشتن
لغتنامه دهخدا
گواهی نبشتن . [ گ ُ ن ِ ب ِ ت َ ] (مص مرکب ) گواهی نوشتن . شهادت نوشتن . گواهی خویش را ثبت کردن : در آن محضر اژدها ناگزیرگواهی نبشتند برنا و پیر. فردوسی .گواهی نبشتند یک یک مِهان که بهرام شد شهریار جهان . فردوسی .و آن کسان گواهی نبشتند. (تاریخ بیهقی ...
-
گواهی نوشتن
لغتنامه دهخدا
گواهی نوشتن . [ گ ُ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) گواهی نبشتن : آنانکه شمردند مرا عاقل و هشیارگو تا بنویسند گواهی به جنونم .سعدی (بدایع).
-
گواهی نامه
لغتنامه دهخدا
گواهی نامه . [ گ ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن یک یا چند کس گواهی خود را نویسند. شهادت نامه . || تصدیق نامه ای که گذراندن تحصیلات شش ساله ٔ دبیرستان یا دوره ٔ دانشگاه را گواهی کند. دیپلم . لیسانس . || تصدیق نامه .اجازه نامه برای انجام داد...
-
certificate of acceptance
گواهی پذیرش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] گواهیای که باتوجهبه گواهی همخوانی و بر مبنای مقررات پذیرش صادر میشود
-
certificate or release
گواهی ترخیص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] گواهیای که پس از انجام تعمیر سنگین صادر میشود
-
certificate of conformance, certificate of compliance 2,certificate of conformity
گواهی تطبیق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] اظهارنامۀ کتبی پیمانکار مبنی بر مطابقت کار انجامشده با شرایط پیمان