کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گواز
/ga(o)vāz/
معنی
چوبدستی کلفتی که با آن خر و گاو را میرانند: ◻︎ دوستان را بیافتی بهمراد / سر دشمن بکوفتی به گواز (فرخی: لغتنامه: گواز).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cudgel
-
جستوجوی دقیق
-
گواز
لغتنامه دهخدا
گواز. [ گ َ / گ ُ ] (اِ)در اوستا گوازه : گو (گاو) + از (راندن ). گواز، لغةً به معنی گاو(ستور)ران . (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 186 حاشیه ٔ 9). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوبی که بدان گاو و خر زنند، و خرگواز نیز گویندش . (لغت فرس چ اقبال ص 167). چوبد...
-
گواز
لغتنامه دهخدا
گواز. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش رزاب شهرستان سنندج که در 36000 گزی جنوب خاور رزآب و 7000 گزی شمال خاور پالنگان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 200 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، میوه جات ، لبنیات و شغل ا...
-
گواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوازه، غباز، غبازه، خرگواز، خرزن› [قدیمی] ga(o)vāz چوبدستی کلفتی که با آن خر و گاو را میرانند: ◻︎ دوستان را بیافتی بهمراد / سر دشمن بکوفتی به گواز (فرخی: لغتنامه: گواز).
-
گواز
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) (اِ.) 1 - چوبدستی که با آن گاو و خر را رانند. 2 - هاون چوبین .
-
گواز
واژهنامه آزاد
روستای گواز دارای 200 خانه و 1000 نفر ساکن دارای چشمه آب گرم که از آتش فشان سر چشمه می گیرد.دارای ثبت ملی است.از نقاط زیادی برای شفا گرفتن می آیند.متنوع ترین میوه ها را در منطقه ژاورود دارد.درای دو نوع آب و هوا است.
-
جستوجو در متن
-
گوازه
لغتنامه دهخدا
گوازه . [ گ َ زَ / زِ ] (اِ) به معنی گواز است (جهانگیری ) (برهان )، و آن چوبی باشد که ستوران را بدان رانند. (برهان ). جواز. غباز. غبازه .گواز. و رجوع به گواز و شعوری ج 2 ص 327 شود. || هاون چوبی . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به گواز شود. || خانه ٔ زنب...
-
جواز
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) = گواز: چوبدستی که با آن گاو و خر را رانند.
-
گواژ
لغتنامه دهخدا
گواژ. [ گ َ ] (اِ) مسخرگی و مزاح . (برهان : گواز). || سرزنش و طعنه . (انجمن آرا) (آنندراج ) : کند طبع او بحر را سرزنش زند جود او در معادن گواژ. شمس فخری (از شعوری ج 2 ص 319).|| مردم خوش طبع. (برهان : گواز). || ازار و دامنی را نیز گویند که لنگی و روپا...
-
خرگواز
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِمر.) چوبی که با آن گاو و خر را برانند، جواز، گواز.
-
خرگواز
لغتنامه دهخدا
خرگواز. [ خ َگ ُ / گ َ ] (اِ مرکب ) چوبی که خر و گاو را بدان رانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). چوب سیخ داری که بدان خر و گاو را رانند. (یادداشت بخط مؤلف ). گواز که بدان خر رانند. (یادداشت بخط مؤلف ). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده است : این کلمه از «...
-
کواز
لغتنامه دهخدا
کواز. [ ک َ ] (اِ) تنگ را گویند و آن کوزه ای باشد سرتنگ و گردن کوتاه که مسافران با خود دارند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). مصحف کراز است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کراز شود. || چوبدستی که خر و گاو بدان برانند. (برهان ) (از ناظم ال...
-
گراز
لغتنامه دهخدا
گراز. [ گ ُ ] (اِ) چوبی که گوسفند و خر و گاو را بدان رانند. (برهان ). این کلمه مصحف «گواز» است . (فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع چ معین ). رجوع به گوازه شود.
-
گاوگواز
لغتنامه دهخدا
گاوگواز. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) چوب که بدان گاو و خر زنند. (نسخه ٔ خطی از لغت اسدی در لغت گوز). گوازی که بدان گاو رانند. رجوع به خرگواز و گواز شود.
-
جوازه
لغتنامه دهخدا
جوازه .[ ج ُ زَ / زِ ] (اِ) هاون کوچک سنگین یا چوبین . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). گوازه . هاون سنگین و چوبین را گویند که سیر در آن کوبند و بعربی مهراس خوانند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). لغتی است در گواز. رجوع به گواز و گوازه و جواز شود. || چوبی ...